جدول جو
جدول جو

معنی گنجایش

گنجایش
ظرفیت، توانایی نگهداری چیزی در خود، توانایی، در ریاضیات حجم
تصویری از گنجایش
تصویر گنجایش
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گنجایش

گنجایش

گنجایش
وسعت گنجیدن، ظرفیت، وسعت، شایستگی، سود و نفع، گنجایش پذیر
گنجایش
فرهنگ لغت هوشیار

گنجایی

گنجایی
گنجایش: گفت اکنون چون منی ای من درآ نیست گنجایش دو من در یک سرا. (مثنوی)، توانایی گنجیدن: محبت اغیار را در باطن وی گنجایی نمیاید، توانایی قدرت
فرهنگ لغت هوشیار

گنجایی

گنجایی
توانائی گنجیدن. (ناظم الاطباء). گنجایش:
گفت اکنون چون منی ای من درآ
نیست گنجایی دو من در یک سرا.
مولوی (مثنوی چ خاور ص 61).
، توانائی. قدرت. (ناظم الاطباء).
- گنجایی داشتن، ظرفیت و گنجایش داشتن: این مملکتی است که طفیلی را گنجایی دارد. (نفحات الانس جامی). او به مکنت و ثروت و خیول و دواب و غنایم به مرتبه ای بود که در ساحت اردبیل گنجایی نداشت. (عالم آرای عباسی چ امیرکبیر ج 1 ص 10).
- گنجایی یافتن، گنجیدن و گنجایش یافتن: چاپلوسی و خدمت می کند تا در دل شیخ گنجایی یابد. (فیه مافیه)
لغت نامه دهخدا

گنجایه

گنجایه
گنجایش. (شعوری ج 2 ورق 327) (ناظم الاطباء). گنجا. گنج. (شعوری ایضاً،) :
تاب آن حسن که بر هفت فلک گنجایه ست
جز که آهنگ دل خستۀ لاغر نکند.
مولوی (ازشعوری).
این کلمه با همین صورت و با شاهد فوق در فرهنگ شعوری آمده ومصحف است و صحیح مصراع دوم چنین است:
تاب آن حسن که در هفت فلک گنجا نیست.
مولوی (دیوان شمس چ فروزانفر ج 2 ص 140)
لغت نامه دهخدا

گنجایشی

گنجایشی
قابل و لایق گنجایش. درخور گنجایش. قابل گنجیدن، مفید و سودمند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا