- گمیزه
- محلول
معنی گمیزه - جستجوی لغت در جدول جو
- گمیزه
- مخلوط آمیخته
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تلفیق
حل، ضرب
آمیخته، مخلوط
آمیخته، مخلوط، مزاج، طبیعت، آمیزش، اختلاط، امتزاج
کوزه، ظرف سفالی دسته دار یا بی دسته، کوچک تر از خم برای آب یا چیز دیگر، برای مثال چو کرد او گلیزه پر از آب جوی / به آب گلیزه فروشست روی (منطقی - شاعران بی دیوان - ۲۰۴)
سستی، آک آهوک، ناتوانه کمبود در آدمی
سبو: چو کرد او گلیزه پر از آب جوی باب گلیزه فروشست روی. (منطقی)
قاچاق: از ایران چای... را بی گمرک گریزه می آورند
مخلوط آمیخته
ممیزه در فارسی مونث ممیز ویزیتار مونث ممیز، جمع ممیزات.: (نام مردمی بر آن قوت ممیزه اطلاق کنند که نیک از بد و صحیح از فاسد... بشناسد ) (مرزبان نامه. . 1317 ص 100) یا هیئت ممیزه. هیئتی که مامور تشخیص مدارک و حل فصل امور مربوط بیک موسسه باشد
شاش، ادرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود
شاش، ادرار، پیشاب، بول، زهراب، پیشار، پیشیار، میزک، چامیز، چامیر، چامین، چمین، کمیز، شاشه
گمیز کردن: شاشیدن
شاش، ادرار، پیشاب، بول، زهراب، پیشار، پیشیار، میزک، چامیز، چامیر، چامین، چمین، کمیز، شاشه
گمیز کردن: شاشیدن
پیشاب، ادرار، بول