- گلوبنده
- پرخور، شکم پرست، بسیار خوار
معنی گلوبنده - جستجوی لغت در جدول جو
- گلوبنده
- کسی که تابع حلق و شکم خود باشد بسیارخوار شکمخواره
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بزرگ بندگان معتر غلامان
زیوری که زنان به گردن خود می بندند، آنچه برای زینت به گردن ببندند، گردن بند
گلوبند، هر چیز که بطریق تحفه و هدیه بکسی فرستند مرسله، گلوبند مانندی از گردو و انجیر که آنرا بهدیه فرستند
گردن بند
آنکه بیاشوبد
غنده، هر چیز پیچیده و گلوله شده، پنبۀ زده شده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند، پنبۀ گلوله شده، بندک، بنجک، پنجک، غندش، کندش، بندش، پندش، کلن، غند
بکار برنده گاو کار کشنده از گاو، جمع گاوبندگان: فدادون شتربانان و چوپانان و گاوبندگان و کشاورزان
در منافعی نا مشروع با هم شریک بودن
پنبه برزده که به جهت رشتن گلوله کرده باشند: در میانشان نجیب منده من همچو در بند خار گلغنده. (سوزنی در هجو نجیب منده)، سست کاهل
((~. بَ))
فرهنگ فارسی معین
مجموعه اهرم ها و قطعات قسمت جلو خودرو که تنظیم حرکت چرخ ها و چرخش آن ها را بر عهده دارد
پرخوری، شکم پرستی، برای مثال ز ده گونه ریچال و ده گونه وا / گلوبندگی هر یکی را سزا (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۲۸۳)
آشوب کننده، آشوبگر
تکان دهنده، تکاننده
مجری، راوی
پرونده
کسی که چیزی را می کوبد
دوشنده، آنکه شیر می دوشد
پرونده، بستۀ قماش، صره، کیسۀ پول
باغبان، گل پیرا، نوعی پارچۀ گل دار
پارچه ای مستطیل شکل برای پوشاندن صورت، نقاب، روبند
خیار بزرگ و باریک و دراز شنگ: (میل کلونده که دارد که مبارک بادش بخت فیروز که افتاد ز غیبش بکنار) (بسحاق اطعمه)
آنکه کوبد، ضربه زننده
آنکه بدینی و مذهبی گرود مومن معتقد، جمع گروندگان ای گروندگان، بترسید از خدای و بنگرید که هر کس که پیش خود فرستید مر فردا را
پنبه برزده که به جهت رشتن گلوله کرده باشند: در میانشان نجیب منده من همچو در بند خار گلغنده. (سوزنی در هجو نجیب منده)، سست کاهل
کسی که بگوزد آنکه ضرطه دهد
آشفته و درهم شونده
سخنگوی، تکلم کننده، ادای سخن کردن
آنکه بلولد کسی که لول خورد
دوشنده
بصورتی ناپسند در آورنده (چشم را)