معنی آشوبنده - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با آشوبنده
آموزنده
- آموزنده
- آنکه بدیگری آموزد آنکه تعلیم دهد معلم، آنکه از دیگری آموزد متعلم
فرهنگ لغت هوشیار
آشوبیدن
- آشوبیدن
- آشفته کردن آشوفتن، یاآشوبیدن مغز پریشان ساختن حواس، منقلب شدن متغیر شدن، خشمگین شدن غضبناک گردیدن، شور و غوغا کردن، فتنه انگیختن فساد برپا کردن تفتین
فرهنگ لغت هوشیار