بخار، برای مثال دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون / ز وشم دهانش جهان تیره گون (فردوسی - مجمع الفرس - وشم) خال، خالی که با نیل و سوزن روی پوست بدن ایجاد می کنند، خال کوبی، خالکوبی، کبودی
بخار، برای مِثال دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون / ز وشم دهانش جهان تیره گون (فردوسی - مجمع الفرس - وشم) خال، خالی که با نیل و سوزن روی پوست بدن ایجاد می کنند، خال کوبی، خالکوبی، کَبودی
مقابل سرد، دارای حرارت مثلاً آب گرم، به وجود آورندۀ گرما مثلاً پتوی گرم، کنایه از با محبت و صمیمیت مثلاً سلام گرم، کنایه از پرهیجان، باشور و نشاط مثلاً مجلس گرم، کنایه از مطلوب، دلنشین مثلاً صدای گرم، ویژگی رنگی که القاکنندۀ احساس گرما یا هیجان است مثلاً نارنجی رنگی گرم است، در طب قدیم از مزاج های چهارگانۀ بدن مثلاً طبع گرم، در حال گرمی مثلاً چای را گرم بنوش گرم راندن: کنایه از تند راندن، به شتاب راندن، شتافتن، تند رفتن گرم گرفتن: کنایه از با کسی به گرمی و محبت صحبت کردن، اظهار دوستی کردن
مقابلِ سرد، دارای حرارت مثلاً آب گرم، به وجود آورندۀ گرما مثلاً پتوی گرم، کنایه از با محبت و صمیمیت مثلاً سلامِ گرم، کنایه از پرهیجان، باشور و نشاط مثلاً مجلس گرم، کنایه از مطلوب، دلنشین مثلاً صدای گرم، ویژگی رنگی که القاکنندۀ احساس گرما یا هیجان است مثلاً نارنجی رنگی گرم است، در طب قدیم از مزاج های چهارگانۀ بدن مثلاً طبع گرم، در حال گرمی مثلاً چای را گرم بنوش گرم راندن: کنایه از تند راندن، به شتاب راندن، شتافتن، تند رفتن گرم گرفتن: کنایه از با کسی به گرمی و محبت صحبت کردن، اظهار دوستی کردن
بلدرچین، پرنده ای با بال های کوتاه منقار کوچک و صدای بلند، سمانه، کرک، ورتیج، بدبده، سلویٰ، سمان، کراک برای مثال در جنب علو همتت چرخ / مانندۀ وشم پیش چرغ است (ابوسلیک - شاعران بی دیوان - ۶)
بِلدِرچین، پرنده ای با بال های کوتاه منقار کوچک و صدای بلند، سَمانِه، کَرَک، وَرتیج، بَدبَدِه، سَلویٰ، سَمان، کَراک برای مِثال در جنب علو همتت چرخ / مانندۀ وشم پیش چرغ است (ابوسلیک - شاعران بی دیوان - ۶)
فاصلۀ میان دو پا هنگام راه رفتن، قدم لجام هشت نت که به ترتیب طبیعی صداها پشت سر هم باشد گام برداشتن: به راه افتادن، قدم بر داشتن گام برگرفتن: به راه افتادن، قدم بر داشتن، گام برداشتن گام بیرون نهادن: قدم بیرون گذاشتن، از حد خود تجاوز کردن گام زدن: قدم زدن، قدم برداشتن، راه رفتن، برای مثال اگر گامی زدم در کامرانی/ جوان بودم چنین باشد جوانی (نظامی۲ - ۲۶۳) گام سپردن: راه پیمودن، طی طریق کردن گام شمردن: قدم برداشتن، گام زدن، از روی حساب و به احتیاط قدم برداشتن گام گذاردن: قدم گذاشتن، گام نهادن گام گذاشتن: قدم گذاشتن، گام نهادن گام نهادن: قدم گذاشتن
فاصلۀ میان دو پا هنگام راه رفتن، قدم لجام هشت نت که به ترتیب طبیعی صداها پشت سر هم باشد گام برداشتن: به راه افتادن، قدم بر داشتن گام برگرفتن: به راه افتادن، قدم بر داشتن، گام برداشتن گام بیرون نهادن: قدم بیرون گذاشتن، از حد خود تجاوز کردن گام زدن: قدم زدن، قدم برداشتن، راه رفتن، برای مِثال اگر گامی زدم در کامرانی/ جوان بودم چنین باشد جوانی (نظامی۲ - ۲۶۳) گام سپردن: راه پیمودن، طی طریق کردن گام شمردن: قدم برداشتن، گام زدن، از روی حساب و به احتیاط قدم برداشتن گام گذاردن: قدم گذاشتن، گام نهادن گام گذاشتن: قدم گذاشتن، گام نهادن گام نهادن: قدم گذاشتن
گردش، سیاحت گردیدن، دگرگون شدن در امور نظامی رفت و آمد ماموران انتظامی در محدوده ای خاص به منظور نظارت بر اوضاع در امور نظامی ماموری که این مراقبت و نظارت را بر عهده دارد
گردش، سیاحت گردیدن، دگرگون شدن در امور نظامی رفت و آمد ماموران انتظامی در محدوده ای خاص به منظور نظارت بر اوضاع در امور نظامی ماموری که این مراقبت و نظارت را بر عهده دارد
دهی است از دهستان حومه بخش جاسک شهرستان بندرعباس، واقع در 33500گزی شمال خاوری جاسک، سر راه مالرو چاه بهار به جاسک. هوای آن گرم و 200 تن سکنه دارد. آب آنجا از رودخانه و محصول آن غلات و خرماست. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان حومه بخش جاسک شهرستان بندرعباس، واقع در 33500گزی شمال خاوری جاسک، سر راه مالرو چاه بهار به جاسک. هوای آن گرم و 200 تن سکنه دارد. آب آنجا از رودخانه و محصول آن غلات و خرماست. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان قلعه دره سی بخش حومه شهرستان ماکو، واقع در 13هزارگزی شمال باختری ماکو، در مسیر راه شوسۀ ماکو به بازرگانان. هوای آن معتدل و دارای 597 تن سکنه است. آب آن از رود خانه آق چای و محصول عمده آن غلات، حبوبات و بزرک است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان قلعه دره سی بخش حومه شهرستان ماکو، واقع در 13هزارگزی شمال باختری ماکو، در مسیر راه شوسۀ ماکو به بازرگانان. هوای آن معتدل و دارای 597 تن سکنه است. آب آن از رود خانه آق چای و محصول عمده آن غلات، حبوبات و بزرک است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)