جدول جو
جدول جو

معنی گستره - جستجوی لغت در جدول جو

گستره
قلمرو، حیطه، وسعت، محدوده
تصویری از گستره
تصویر گستره
فرهنگ واژه فارسی سره
گستره
پهنه، ساحت، عرصه، میدان
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گسترده
تصویر گسترده
پهن شده
فرهنگ فارسی عمید
ظرفی که با چوب و تخته درست می کنند و بر پشت الاغ می گذارند و با آن خشت و خاک یا چیزهای دیگر جا به جا می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دستره
تصویر دستره
اره دستی، ارۀ کوچک، داس کوچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گسترش
تصویر گسترش
گستردگی، پهن شدگی، فرش و هر چیز گستردنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استره
تصویر استره
تیغی که با آن موهای سر و صورت را می تراشند، تیغ سرتراشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استره
تصویر استره
آلتی که بدان موی سر و صورت تراشند تیغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستره
تصویر دستره
اره کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گسترش
تصویر گسترش
هر چیز را که توان پهن کرد از دام و بساط و فرش و امثال آن
فرهنگ لغت هوشیار
پهن کرده منبسط: من ایران نخواهم نه خاور نه چین نه شاهی نه گسترده روی زمین، مفروش فرش شده: حمص شهریست بزرگ و خرم و آبادان و همه راههای ایشان بسنگ گسترده است
فرهنگ لغت هوشیار
بقیمت مقطوع و بی آنکه وزن کرده یا شمرده شود: در زمان خادم برون آمد ز در تا خرد او جمله حلوا را بزر گفت: او را گوتر و حلوا بچند ک گفت: کودک نیم دینار و ادند. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
جوال مانندی که ازچوب ونی بافته باشند وبرپشت الاغ گذارند وبوسیلهءظن خشت وآجر وخاک حمل کنند
فرهنگ لغت هوشیار
((هَ تَ رَ یا رِ))
جوال مانندی که از چوب و نی بافته باشند و بر پشت الاغ گذارند و به وسیله آن خشت و آجر و خاک حمل کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
((گُ تَ دِ))
پهن کرده، پهن شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استره
تصویر استره
((اُ تُ رِ))
تیغ، ابزاری که با آن موی سر و صورت را تراشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دستره
تصویر دستره
((دَ تَ رِ))
داس کوچک دندانه دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گسترش
تصویر گسترش
((گُ تَ رِ))
گستردگی، پهن شدگی، فرش، هر چیز گستردنی، رواج، توسعه، بسط
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گسترش
تصویر گسترش
اشاعه، شیوع، بسط، وسعت، توسعه، ترویج
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
وسیع، کثیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گسترش
تصویر گسترش
Extension, Dilation, Enlargement, Extrapolation, Extension
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
Expansive, Broad, Rampant, Roomy, Widely, Wideranging, Widespread
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گسترش
تصویر گسترش
dilatation, agrandissement, extension, extrapolation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از گسترش
تصویر گسترش
dilatação, ampliação, extensão, extrapolação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گسترش
تصویر گسترش
Dilatation, Erweiterung, Extrapolation
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
breit, expansiv, weit verbreitet, geräumig, weit, weitreichend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
largo, expansivo, rampante, espaçoso, amplamente, amplo, generalizado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گسترش
تصویر گسترش
rozszerzenie, powiększenie, ekstrapolacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گسترش
تصویر گسترش
расширение , увеличение , экстраполяция
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
широкий , обширный , повсеместный , просторный , широко , обширный , широкораспространённый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گسترش
تصویر گسترش
розширення , екстраполяція
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
широкий , обширний , розповсюджений , просторий , широко , поширений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
ancho, expansivo, rampante, espacioso, ampliamente, extenso, generalizado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گسترش
تصویر گسترش
dilatación, ampliación, extensión, extrapolación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
szeroki, rozległy, rozpowszechniony, przestronny, szeroko, powszechny
دیکشنری فارسی به لهستانی