- گسار
- گساردن، پسوند متصل به واژه به معنای گسارنده مثلاً باده گسار، می گسار، غم گسار، اندوه گسار
معنی گسار - جستجوی لغت در جدول جو
- گسار
- در ترکیب بمعنی گسارنده (نوشنده خورنده) آید: اندهگسار باده گسار غمگسار می گسار
- گسار ((گُ))
- پسوندی است که در ترکیب با بعضی واژه ها معنای خورنده می دهد. مانند، غم گسار، می گسار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مانند سگ
سگ مانند مانند سگ، آنکه سری مانند سر سگ دارد، کنایه از حریص و طماع، طمع کار، نام قومی افسانه ای با سرهایی شبیه سر سگ که محل زندگی آن ها را سگ ساران می گفتند
دوال افسار بند بنده کردن دستگیر کردن اسیر کردن، به دوال بستن چیزی را بستن، اسیری بردگی
میخ دو سر تیز، ریسمان ازنیام خرما ریسمان دشنگ (غلاف خرما)
عبور
سپند اسپند از گیاهان
گمراهی، هلاکی، زیانکاری، بدبختی، خواری
همرازی
زیان بردن، زیان کاری
نسر، محلی که پشت به آفتاب باشد و آفتاب به آنجا نرسد یا کمتر برسد، قسمت جنوبی حیاط رو به شمال، خانۀ پشت به آفتاب، بنایی که در سایۀ کوه از چوب و خاشاک درست کنند، نسا
گماشتن، کسی را بر سر کاری گذاشتن، گماریدن، گماردن، برگماردن، برگماشتن
مقابل یمین، طرف چپ، سمت چپ، کنایه از شوم، نامبارک، کنایه از کسی که دیدن روی او باعث نکبت و نحوست شود، برای مثال نشسته مدعیانند از یمین و یسار / خدای را که بپرهیز از «یساری» چند (ظهوری - لغتنامه - یسار) ، فراخی و آسانی، توانگری، فراخی در نعمت و مال
گذاردن، عبور، مرور، گذشتن از جایی، معبر، گذرگاه، پسوند متصل به واژه به معنای گذارنده مثلاً بنیان گذار، فروگذار، مین گذار،
گذار کردن: عبور کردن، گذشتن، برای مثال هردم آنجا گذار می کردم / آب از آن چشمه سار می خوردم (جامی۱ - ۲۲۵)
گذار کردن: عبور کردن، گذشتن،
افسار، تسمه و ریسمانی که به سر و گردن اسب و الاغ می بندند
گستردن، پسوند متصل به واژه به معنای گسترنده مثلاً دادگستر، سایه گستر
نشتر حجام یا رگ زن
طرح و نقش
در هنر نقاشی طرح مدادی که روی کاغذ یا پارچه بکشند که بعد آن را رنگ آمیزی کنند
پسوند متصل به واژه به معنای گزارنده مثلاً خدمتگزار، سپاسگزار، نمازگزار، خواب گزار
طرح و نقش
در هنر نقاشی طرح مدادی که روی کاغذ یا پارچه بکشند که بعد آن را رنگ آمیزی کنند
پسوند متصل به واژه به معنای گزارنده مثلاً خدمتگزار، سپاسگزار، نمازگزار، خواب گزار
درویشی تنگدستی
بمعنی افسار است و آن چیزی باشد که از چرم دوزند و بر سر اسبان کنند
کساره خرده ها ریزه ها شکننده
گذشتن، عبور، مرور
گودی ته دره، عبور و گذرگاه
پهن کننده، افرازنده، سایه
چینه دان مرغ حوصله: بیفکنی خورش پاک را زبی اصلی بیا کنی بپلیدی ماهیان تو گژار. (بهرامی)
نقش و طرح
مخفف گوارا، هر چیز خوش ذائقه و زود هضم را خوشگوار گویند
موضعی که درآنجاآفتاب هرگز نتابدیاکم بتابدمحلی که روبشمال قرار دارد، خانه ای که درسایه کوه ازچوب و خاشاک سازند، سایه
دست چپ از دو دست آدمی را گویند