جدول جو
جدول جو

معنی گزیل - جستجوی لغت در جدول جو

گزیل
وسیله ی ماهی گیری شامل چنگک و طعمه و چوب و نخ
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نزیل
تصویر نزیل
مهمان، مهمان فرود آمده، طعام بابرکت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گزیت
تصویر گزیت
باج و خراج، مالیاتی که مسلمانان از کفار و اهل ذمه می گرفتند، جزیه، برای مثال گهش خاقان خراج چین فرستد / گهش قیصر گزیت دین فرستد (نظامی۲ - ۱۰۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزیل
تصویر مزیل
زایل کننده، پاک کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گزین
تصویر گزین
ساخته شده از چوب درخت گز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گزیر
تصویر گزیر
پاکار، پیشکار، داروغه، عسس، برای مثال گزیری به چاهی در افتاده بود / که از هول او شیر نر ماده بود (سعدی۱ - ۶۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زگیل
تصویر زگیل
ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا می شود اما درد ندارد
سگیل، وردان، واروک، واژو، بالو، تاشکل، گندمه، آزخ، زخ، زوخ، آژخ، ژخ، ثؤلول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گسیل
تصویر گسیل
روانه کردن، فرستادن، روانه، فرستاده، برای مثال نومید مکن گسیل سائل را / بندیش ز روزگار آن سائل (ناصر خسرو - ۲۷۰)
گسیل داشتن: فرستادن کسی به جایی، روانه کردن
گسیل کردن: فرستادن کسی به جایی، روانه کردن، گسیل داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هزیل
تصویر هزیل
لاغر، انسان یا حیوان باریک اندام و کم گوشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گزین
تصویر گزین
پسوند متصل به واژه به معنای گزیننده مثلاً خلوت گزین، عشرت گزین
گزیده، انتخاب شده
گزین کردن: انتخاب کردن، برگزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هزیل
تصویر هزیل
لاغر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزیل
تصویر نزیل
مهمان فرود آینده، ضیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزیل
تصویر مزیل
زداینده زایل کننده پاک کننده اثر چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گسیل
تصویر گسیل
روانه ساختن و فرستادن کسی به جایی
فرهنگ لغت هوشیار
پولی که پادشاهان و حکام همه ساله از ملوک زیر دست و رعایا میگرفتند: گزیتش نپذرفت و نشیند پند اگر پند نشنید ازو یافت بند. (دقیقی)، وجهی که از کافران ذمی میگرفتند و آنانرا امان میدادند: ... شما را در دنیا نیست مگر خواری و بی آبی گزیت از دست و غل بر گردن
فرهنگ لغت هوشیار
پولی که پادشاهان و حکام همه ساله از ملوک زیر دست و رعایا میگرفتند: گزیتش نپذرفت و نشیند پند اگر پند نشنید ازو یافت بند. (دقیقی)، وجهی که از کافران ذمی میگرفتند و آنانرا امان میدادند: ... شما را در دنیا نیست مگر خواری و بی آبی گزیت از دست و غل بر گردن، نام بازیی که آنرا خربنده و مراد می گفتند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزیر
تصویر گزیر
علاج و چاره
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به گز تیری که از چوب گز سازند: بخوردی یکی چوبه تیر گزین نهادی سر خویش بر پیش زین. در ترکیب بمعنی گزیننده (انتخاب کننده) آید: به گزین خلوت گزین درم گزین عشرت گزین، گزیده انتخاب شده منتخب پسندیده: خاصه نعت رسول باز پسین آن زپیغمبران بهین و گزین. (حدیقه) یا گزین خلق دنیا. برگزیده از مخلوقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزیل
تصویر تزیل
زدو دیدن، پراکنیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزیل
تصویر جزیل
عظیم، استوار
فرهنگ لغت هوشیار
غده گوشتی که بیشتر بر پوست صورت و دست بر آید و این غده ها را با داروهای سوزاننده از قبیل اسید ازتیک و جز آن بر طرف کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزیر
تصویر گزیر
پاکار، پیشکار، داروغه، عسس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گزین
تصویر گزین
((گُ))
انتخاب شده، انتخاب کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گزیت
تصویر گزیت
((گَ زِ))
باج و خراج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزیل
تصویر مزیل
((مُ زِ))
زایل کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نزیل
تصویر نزیل
((نَ))
فرود آمده یا مقیم، مهمان، طعام با برکت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گزیر
تصویر گزیر
((گُ))
چاره، علاج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هزیل
تصویر هزیل
((هَ))
لاغر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گسیل
تصویر گسیل
((گُ))
روانه ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زگیل
تصویر زگیل
((زِ))
برجستگی کوچک روی پوست، تاشکل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جزیل
تصویر جزیل
((جَ))
بسیار، فراوان، استوار، محکم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گسیل
تصویر گسیل
اعزام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گزیت
تصویر گزیت
جزیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گزیر
تصویر گزیر
تصمیم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گزیه
تصویر گزیه
جزیه
فرهنگ واژه فارسی سره