جدول جو
جدول جو

معنی گزیده - جستجوی لغت در جدول جو

گزیده
مختصرا، خلاصه، اجمالی
تصویری از گزیده
تصویر گزیده
فرهنگ واژه فارسی سره
گزیده
پسندیده، انتخاب شده، گزینه
گزیده کردن: انتخاب کردن، برگزیدن
تصویری از گزیده
تصویر گزیده
فرهنگ فارسی عمید
گزیده
کسی که جانور گزنده ای او را دندان گرفته یا نیش زده باشد
تصویری از گزیده
تصویر گزیده
فرهنگ فارسی عمید
گزیده
نیش زده (چنانکه مار) مسموم: گزیده مار را افسون پدید است گزیده جهل را که شناسد افسون ک (ناصر خسرو)، بدندان گرفته گاز زده (چنانکه سگ هار)، آزار رسانده ضرر رسانده، عذاب داده کیفر داده. انتخاب کرده اختیار کرده: اسبان گزیده که همه جای بر طویله و آخر ها بسته بودند بوقتی که عرض دادی میگویند هشتاد هزار سر بر آمد، بازیی است
فرهنگ لغت هوشیار
گزیده
((گَ دِ))
نیش خورده
تصویری از گزیده
تصویر گزیده
فرهنگ فارسی معین
گزیده
((گُ دِ))
پسندیده، انتخاب کرده
تصویری از گزیده
تصویر گزیده
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گزینه
تصویر گزینه
انتخاب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خزیده
تصویر خزیده
بروی سینه و شکم روی زمین کشیده، آنکه در کنجی و رخنه ای پنهان شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزیدن
تصویر گزیدن
گاز گرفتن، دندان گرفتن، نیش زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گزینه
تصویر گزینه
هر یک از پاسخ های آزمون تستی، برگزیده، انتخاب شده، شخص برجسته و والا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گزیدن
تصویر گزیدن
پسندیدن و جدا کردن چیزی یا کسی از میان چند چیز یا چند نفر، انتخاب کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گزنده
تصویر گزنده
حیوان یا حشره ای که انسان را بگزد و نیش بزند، جانور زهردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گزینه
تصویر گزینه
انتخاب شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزیره
تصویر گزیره
چاره علاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزیدن
تصویر گزیدن
انتخاب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه بگزد (با نیش و دندان) : دیدم که زبان سگ گزنده است دندان جفاش ازان شکستم. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
این واژه گویا پارسی و همان مزاد است و آن را خربنده و خیز بگیر نیز می گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزینه
تصویر گزینه
((گُ نِ))
مجموعه ای از نوشته های انتخاب شده، هر یک از پاسخ های یک آزمون، هر یک از دو یا چند شیئی، پیشنهاد یا راه حلی که بتوان انتخاب کرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گزیره
تصویر گزیره
((گُ رِ))
چاره، علاج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گزیدن
تصویر گزیدن
((گُ دَ))
پسند کردن، انتخاب کردن، جدا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزیده
تصویر مزیده
((مَ))
مزه کرده شده، مکیده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رزیده
تصویر رزیده
رنگ شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گزیره
تصویر گزیره
چاره، علاج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سزیده
تصویر سزیده
سزاوار، شایسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گزینه
تصویر گزینه
Option
دیکشنری فارسی به انگلیسی