جدول جو
جدول جو

معنی گزنا - جستجوی لغت در جدول جو

گزنا
گزنه، گزنده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گزند
تصویر گزند
آسیب، آزار، آفت، رنج، چشم زخم
گزند خوردن: آسیب دیدن
گزند دیدن: آسیب دیدن، صدمه دیدن
گزند رساندن: آسیب رساندن، صدمه زدن
گزند رسانیدن: آسیب رساندن، صدمه زدن، گزند رساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گزنه
تصویر گزنه
گیاهی علفی و خودرو از خانوادۀ نعنا دارای با برگ های کرک دار که در صورت تماس با آن ماده ای اسیدی ترشح می کند و مصرف خوراکی و درمانی دارد، انجره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گزان
تصویر گزان
گزنده، در حال گزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(گَ)
دهی است از دهستان حسین آباد بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج، واقع در 12000گزی باختر حسین آباد و گزان پایین کنار راه فرعی حسین آباد به بانچوب. هوای آن سرد و دارای 350 تن سکنه است. آب آنجا از رودخانه و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات حبوبات، لبنیات، توتون، شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. در دو محل بفاصله 6 کیلومتر واقع بالا و پایین نامیده شده سکنۀ بالا 200 و پائین 150 تن است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
به لغت زند و پازند بره و بچۀ گوسفند، (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(گَ زَ)
پهلوی ویزند (حیف، غصه، غم) پارسی جدید گوزند، گزند (شکل جنوب غربی) بزندی (شکل شمال غربی) ایرانی باستان احتمالاً وی - جنتی، از گن (زدن). (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). آسیب و آفت و رنج. (برهان) (آنندراج) :
بدان رنج پاداش بند آمده ست
پس از بند بیم گزند آمده ست.
فردوسی.
دگر گفت مردم نگردد بلند
مگر سر بپیچد ز راه گزند.
فردوسی.
نترسید اسفندیار از گزند
ز فتراک بگشادپیچان کمند.
فردوسی.
به آبشور و بیابان پر گزند افتد
بماندش خانه ویران ز طارم و ز طرر.
فرخی.
بکش آتش خرد پیش از گزند
که گیتی بسوزد چو گردد بلند.
اسدی.
ز تریاک لختی ز بیم گزند
بخورد و گره کرد برزین کمند.
اسدی.
بره خوب جایی گزین بی گزند
بر خویش دار اسب و گرز و کمند.
اسدی.
ز تندباد شکسته شود درخت بلند
ز هیچ باد نیابد گزند پست گیاه.
قطران.
کار جهان خدای جهان این چنین نهاد
نفع از پی گزند و نشیب از پی فراز.
ازرقی.
یکدل دو گزند نکشد. (مقامات حمیدی).
از آن چرخ چون باز بردوخت چشمم
که باز از گزند بلا میگریزم.
خاقانی.
چونی ز گزند خاک چونی
در ظلمت این مغاک چونی.
نظامی.
ز باد آن درختی نیابد گزند
که از خاک سر بر نیارد بلند.
نظامی.
چون سلاحش هست و عقلی نی ببند
دست او را ورنه آرد صد گزند.
مولوی.
ترسیدم از بیم گزند خویش آهنگ هلاک من کنند. (گلستان).... و هر گزندی که توانی به دشمن مرسان که باشد که وقتی دوست گردد. (گلستان).
هر نکته که از گفتن آن بیم گزند است
از گفتن و از دوست نگهدار چو جانش.
ابن یمین.
، چشم زخم. (برهان) (آنندراج) :
ز جاه صاحب عادل ملک بگرداناد
گزند چشم بد و طعن حاسد و عاذل.
سوزنی.
گزند چشم بد بادا ز تو دور
که بس بانفعی و بس بی گزندی.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(گَ زَ دَ)
دهی است از دهستان طبس مسینا بخش درمیان شهرستان بیرجند، واقع در 89هزارگزی جنوب خاوری درمیان و 14هزارگزی شمال طبس چشمه. هوای آن گرم و دارای 5 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. معدن گل قرمز دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گَ زَ نَ)
دهی است از دهستان نازلو بخش حومه شهرستان ارومیه، واقع در 19500گزی شمال خاوری ارومیه و 2500گزی خاور راه ارابه رو آده به ارومیه. هوای آن معتدل و دارای 200 تن سکنه است. آب آنجا از نازلوچای تأمین میشود و محصول آن غلات، چغندر، توتون، کشمش، حبوبات وشغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی و راه آن ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گِ زَ)
دهی است از دهستان بالالاریجان شهرستان آمل، واقع در 8 هزارگزی شمال رینه. هوای آن سرد و دارای 225 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه سار و هراز تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات، حبوبات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. دو زیارتگاه دارد. (ازفرهنگ جغرافیائی ایران ج 3). و رجوع به گزنه شود
لغت نامه دهخدا
(گَ زَ نَ)
دهی است جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین، واقع در 37 هزارگزی شمال ضیأآباد و 3هزارگزی راه عمومی. هوای آن سرد و دارای 292 تن سکنه است. آب آنجا بهار از رود خانه کوهین و قنات تأمین میشود. و محصول آن غلات، عدس آبی و دیمی، انگور، یونجه و لبنیات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آن قالی، گلیم و جاجیم بافی است و راه آن از طریق کوهین ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(گَ نَ / نِ)
کردی گزگزک، گزگز، اورتیکا. گیاهی است علفی، از تیره گزنه، که برگهای دندانه دار آن پوشیده از کرکهای یک سلولی است و در آنها مایع سوزآوری ترشح میشود، از این لحاظ در موقع لمس کردن سوزش شدیدی احساس میگردد. رجوع شود به گل گلاب ص 267. (حاشیۀ برهان چ معین). انجره مرقوم که نام گیاهی است که به عضو آدمی چون برسد بگزد. (رشیدی). نباتی است که آن را انجره خوانند و تخم آن را بزرالانجره، استسقا را نافع است. (برهان) (آنندراج). اقحوان. (تاج العروس). از جمله گزنه ها گزنه ای است که برگهای دندانه دار آن پوشیده از خارهای گزنده است. گلهای آن بسیار کوچک است و تشکیل خوشه های بزرگ میدهد. گلهای نر و مادۀ آن جداست. گلهای نر دارای چهار کاسبرگ سبز و چهار پرچم است. گلهای ماده نیز دارای چهار کاسبرگ است که در میان آنها تخمدانی دارای یک برچه واقع شده و یک فندق میسازد. ممکن است گلهای نر و ماده بر روی یک پایه یا بر روی دو پایه باشند. انواع مهم این تیره عبارتند از: نوع گزنه یک پایه اورتیکا اورن و گزنۀ دو پایۀ اورتیکا دیوئیکا که در ساقه های خود رشتۀ آبکشی طویل دارد و دانه های آن را انجره مینامند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 267 و 268)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
شهرکی از بناهای کیخسرو که از آنجا تا مراغه شش فرسنگ فاصله داشته و آتشکدۀ بسیار قدیم و عظیم در آن بوده است. (آنندراج) (انجمن آرا). شهر کوچکی که بین آن و مراغه شش فرسنگ است و در آن آتشکدۀقدیمی و معبدی برای مجوسان است و عمارت عالی و عظیمی که کیخسرو آن را بنا نهاده است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(غُ)
نخستین حد تبت است از سوی تغزغز به نزدیکی رود کحا نهاده است. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
محلی در 419 هزارگزی طهران، میان مأمون و دربند، و آنجا ایستگاه راه آهن است
لغت نامه دهخدا
گونه، (برهان قاطع)، گون، ادات تشبیه، رنگ و لون، (برهان قاطع) :
حلقۀ زلف کهن رنگ بگرداند لیک
خال را رنگ همان غالیه گونا بینند،
خاقانی،
بس دوزخی است خصمش از آن سرخ رخ شده ست
کآتش به زر ناسره گونا برافکند،
خاقانی،
،
رنگین، به رنگ سیر، پررنگ، (یادداشت مؤلف)، ظاهراً در بیت زیر همین معنی مراد باشد:
ماهی و قرص خور بهم حوت است و یونس در شکم
ماهی همه گنج درم خور زرّ گونا داشته،
خاقانی،
،
گوناب، (انجمن آرا)، غازه که زنان بر روی مالند و گلگونه گویند، (برهان قاطع) (انجمن آرا)، رجوع به گوناب شود، طرز، روش، قاعده، قانون، صفت، (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
گزنده. در حال گزیدن:
دهقان بتعجب سرانگشت گزانست
کاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلنار.
منوچهری.
گفت نی من خود پشیمانم از آن
دست خود خایان و انگشتان گزان.
مولوی.
نقش آب است ار وفا خواهی از آن
بازگردی دستهای خود گزان.
مولوی
لغت نامه دهخدا
حاکم نشین کانتون آلیر، ایالت ویشی در فرانسه، در کنار اندلت، دارای 4752 تن سکنه است و راه آهن دارد
لغت نامه دهخدا
(گَ)
نام طائری است که پایش دراز باشد. (آنندراج) (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
نوعی از ترشک. (ناظم الاطباء). نوعی از ریواس
لغت نامه دهخدا
تصویری از گونا
تصویر گونا
گونه، آداب تشبیه
فرهنگ لغت هوشیار
گزنده: دهقان بتعجب سر انگشت گزانست کاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلنار. (منوچهری)، در حال گزیدن: گفت: نی من خود پشیمانم ازان دست خود خایان و انگشتان گزان. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزند
تصویر گزند
آسیب و آفت و رنج
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از راسته دو لپه ییهای بی گلبرگ که سر دسته تیره گزنه ها میباشد. گیاهی است یک ساله یا پایا با برگهای متقابل و دندانه یی یک پایه یا دو پایه. در حدود سی گونه از این گیاه شناخته شده که همه متعلق بنواحی معتدل کره زمین میباشند. در گزنه یک پایه گلهای نر از گلهای ماده جدا هستند. برگهای گونه های مختلف گزنه پوشیده از خار های گزنده است که پس از لمس محتویات سوزآور غده زیر آنها در پوست بدن وارد میشود و ایجاد سوزش میکند (وجه تسمیه)، گیاه مذکور در کنار جویبار ها و رودخانه های ایران فراوانست نبات النار هرتیکه قریض انجره بزرالانجره آب گوزگوزو شعدالعجوز انیفس. یا گزنه دو پایه. گونه ای گزنه که گلهای نر و ماده آن بر روی دو گیاه جداگانه قرار دارند گزنه کبیر. یا گزنه زرد. گیاهی است از تیره نعناعیان که شباهت کامل با گزنه سفید دارد و دارای همان خواص میباشد و گلهایش زرد رنگند حرف اصفر یا گزنه سفید. گیاهی است علفی و پایا از تیره نعناعیان بارتفاع 20 تا 40 سانتیمتر که بحد و فور در نقاط بایر نواحی معتدل (از جمله شمال ایران) می روید. ساقه این گیاه چهارگوش و کمی خمیده برنگ سبز و برگهای متقابل بشکل قلب و نوک تیز و دندانه دار و گلهایش سفید مایل بسبزند. انساج گیاه مذکور در طب عوام بعنوان قابض ملایم و مقوی و تصفیه کننده خون و رفع اسهال استعمال میشده حرف ابیض. یا گزنه صغیر. گزنه یک پایه. یا گزنه کبیر. گزنه دو پایه. یا گزنه لکه دار. گیاهی است از تیره نعناعیان که گلهایی برنگ گلی یا قرمز و ندره سفید دارد. آثار دارویی آن مشابه با گزنه سفید است و در اکثر نقاط ایران میروید قالیوبسیس گزنه قرمز. یا گزنه یک پایه. گونه ای گزنه که گلهای نر و ماده آن بر روی یک گیاه قرار دارند گزنه صغیر. یا گزنه ها. تیره ایست از گیاهان راسته دولپه ییهای بی گلبرگ که شامل گونه های گیاهی یک پایه یا دو پایه میباشد که در آنها سلولهای ترشحی (بصورت تار های گزنده) و یا مواد مترشحی بصورت ماکلهای اکسالات در کیسه های ترشحی ذخیره میشود. این تیره از گیاهان شامل گزنه و شاهدانه ورازک و توت و انجیر میباشد تیره گزنه ها. تیغه ایست نظیر کارد کفاشی که برای بریدن و تراشیدن چرم بکار برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزنی
تصویر گزنی
گل تر طین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازنا
تصویر ازنا
پناهاندن، بالابردن، بازداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزان
تصویر گزان
((گَ))
گزنده، در حال گزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گزند
تصویر گزند
((گَ زَ))
آسیب، آفت، چشم زخم
فرهنگ فارسی معین
((گَ زَ نِ یا نَ))
گیاهی است یک ساله یا پایا با برگ های متقابل. گونه های مختلف گزنه پوشیده از خارهای گزنده است که پس از لمس، محتویات سوزآور غده زیر آن در پوست بدن وارد می شود و ایجاد سوزش می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گزند
تصویر گزند
صدمه، بلا، آفت، آصیه
فرهنگ واژه فارسی سره
گذشتن، عبور کند، تحت عمل قرار گرفتن
دیکشنری اردو به فارسی
پرپشت، متراکم
دیکشنری اردو به فارسی
خوٰاندن، آهنگ
دیکشنری اردو به فارسی
فروری کردن، سقوط کردن، افتادن، زمین خوردن، به زمین افتادن، افت کردن
دیکشنری اردو به فارسی
شمارش کردن، برای شمارش، شمردن
دیکشنری اردو به فارسی