معنی گزان گزان (گَ) گزنده. در حال گزیدن: دهقان بتعجب سرانگشت گزانست کاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلنار. منوچهری. گفت نی من خود پشیمانم از آن دست خود خایان و انگشتان گزان. مولوی. نقش آب است ار وفا خواهی از آن بازگردی دستهای خود گزان. مولوی لغت نامه دهخدا