- گزارنده
- مفسر
معنی گزارنده - جستجوی لغت در جدول جو
- گزارنده
- ادا کننده، به جا آورنده
- گزارنده
- انجام دهنده، پردازنده تادیه کننده، تبلیغ کنند ه، بیان کننده اظهار کننده، شرح دهنده مفسر: ... بل همچنان که از خلق یکی گزارنده علم کتاب بود نیز از خلق یکی پذیرنده علم کتاب بود، ترجمه کننده مترجم، صرف کننده خرج کننده، طرح کننده نقش کننده: گزارنده پیکر این پرند گزارش چنین کرد با نقشبند. (نظامی)، مامور مالیات محصل تحصیلدارجمع: گزارندگان: و برات بگزارندگان خراج برساند و در دیگر مالیاتهالله یا گزارنده خواب. تعبیر کننده خوابمعبر: گزارنده خواب و دانا کسی بهر دانشی راه جسته بسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مصرف کننده
موذی، موجع، مولم
کسی که چیزی را در جایی بگذارد
کسی که دیگری را بر سر کاری بگمارد
آنچه گوارا باشد و خوب هضم شود، خوشگوار
عبور دهنده گذارننده، عبور کننده گذرنده: یکی جادوی بود نامش ستوه گذارنده راه و نهفته پژوه. (دقیقی)، سوراخ کننده شکافنده: بنیزه گذارنده کوه آهن بحمله رباینده باد صرصر. (فرخی)
آنکه کسی را بکاری بگمارد
گزنده، آزار رساننده، آسیب رساننده
خوشگوار و موافق و سلامتی بخش و سریع الهضم، هاضم
آزار دهنده
آزار رساننده
خورنده، نوشنده
زاری کننده ناله و فریاد کننده
زاری کننده، کسی که گریه و ناله می کنند
انجام داده بجا آورده، تادیه کرده (وام مالیات و غیره) پرداخته، رسانیده تبلیغ کرده (پیغام پیغمبری و غیره)، بیان کرده اظهار کرده، شرح داده مشروح، ترجمه شده، صرف کرده، طرح (نقاشی) کرده
به جا آورده، اداشده
آنکه آغارد
کنتور
صعودی
آزار کننده
آنچه که بپزد منضج
آهنگ کننده، رغبت کننده
کسی که چیزی را بگستراند
آنکه کسی یا چیزی را برگزیند
کسی که زمین را شخم بزند و آمادۀ کاشتن کند
گزاردن، ادا کردن، به جا آوردن، انجام دادن
کسی که از روی ناز و تکبر راه می رود، خرامنده، برای مثال دلیری کند با من این نادلیر / چو گور گرازنده با شرزه شیر (نظامی۵ - ۸۲۳)
شکافنده درنده، جدا کننده، ریزنده
افزاینده