جدول جو
جدول جو

معنی گرژیاس - جستجوی لغت در جدول جو

گرژیاس(گُ)
جرجیاس. غرغیاس. فیلسوف سوفسطایی و خطیب یونانی در لئونیوم (صقلید) در حدود 470 قبل از میلاد متولدشده و در حدود سال 370 در لاریسا (تسالی) درگذشته. وی در سال 427 به سفارت آتن رفت تا ضد مردم سیراکوس مدد طلبد. فصاحتش موجب گمراهی مردم آتن گردید. او درس معانی و بیان داد و در خطبای آتیک و همچنین توسیدید تأثیری بسزا کرد. وی تألیفات متعددی منتشر کرده است از جمله رساله ای است راجع به طبیعت - عدم - در این کتاب شکاکیت خود را بیان کرده است. افلاطون او را مکرر مورد تمسخر قرار داده است، مخصوصاً در رساله ای که بنام وی مشهور است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرداس
تصویر گرداس
ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه، جان آزار، جایر، جفاجو، جفاگر، دژآگاه، مردم گزا، پر جفا، پر جور، استمگر برای مثال خدایا بی شبان بگذاشتی این بی زبانان را / مگر تو هم از ایشان باز داری شر گرداسان (نزاری - مجمع الفرس - گرداس)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گریان
تصویر گریان
در حال گریستن، کسی که گریه کند و اشک بریزد، اشک ریز، اشک بار، اشک فشان، اشک باران، گرینده، گریه مند، گریه گر، گریه ناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کریاس
تصویر کریاس
درگاه، آستان، آستانه، برای مثال به کریاس گفت ای سرای امید / خنک روز کاندر تو بد جمشید (فردوسی - ۵/۳۶۶)، دالان، راهرو، دربار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرایان
تصویر گرایان
در حال گراییدن، گراینده
فرهنگ فارسی عمید
تخته ای فلزی که به جای ساعت به کار می رفته و وقتی پیمانه در آب فرو می رفته با میله ای به آن می نواخته اند
فرهنگ فارسی عمید
(گُ یُسْ)
پادشاه کاپادوکیه که مهرداد ششم و تیگران او را بر تخت نشانده بودند. (ایران باستان ص 2274). گره گردیوس مثلی است و آن چنین بوده است که ارابه ای از زمان گردیوس باقیمانده و قید آن ترکیب یافته بود از گره هایی که ماهرانه یکی را روی دیگری زده بودند و کسی نمیتوانست این گره هارا باز کند. غیب گویی گفته بود که هر کس این گره ها را باز کند آسیا از آن او خواهد بود تا اینکه اسکندر داوطلب شد ولی از باز کردن آنها عاجز ماند و شمشیر خود را کشیده رشته ها را برید و گفت: تفاوت نمیکند این هم یک نوع گشودن است. این قضیه ضرب المثل شده، در مواردی که کسی مسئلۀ غامض و لاینحلی را حل نکند، ولی زود با تردستی آن را از میان بردارد، گویند: ’گره گردیوس را برید’. و رجوع به ایران باستان ص 1284 شود
لغت نامه دهخدا
(گَ / گِ)
در حال گرائیدن. متمایل. مایل. گراینده:
ز شاه سرافرازو خورشیدچهر
مهست و به کامش گرایان سپهر.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(گَ دِ)
نوعی خرما در بم. قسمی خرما در جیرفت
لغت نامه دهخدا
(گِ)
نام یکی از دهستانهای 7 گانه بخش سلماس شهرستان خوی در جنوب باختری بخش واقع و یک منطقۀ کوچک کوهستانی میباشد. دهستان گردیان از شمال محدود است به دهستان چهریق و شینطال، از جنوب به صومای و شپیران، از خاور به صومای و حومه و از باختر به شینطال و شپیران. آب و هوای آن تقریباً معتدل و سالم و ساکنین آن مسلمانند. اهالی این منطقه از طایفۀ شکاک میباشد. آب این دهستان بوسیلۀ رود یله زی - که از دهستان شپیران سرازیر میشود پس از خروج از این منطقه به نام زولا معروف است - تأمین میگردد. غیر از این رودخانه، چشمه های گوارا که آب آشامیدنی اهالی از آنها تأمین میشود وجود دارد. دهستان گردیان از 14 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمع نفوس آن در حدود 930 نفر و قرای مهم آن بشرح زیر است: گردیان (مرکز دهستان) ، الیاس و شیوا. در راههای این دهستان تمام پیاده رو و مالرو بوده، فقط یک راه ارابه رو در درۀ شیرانی دارد که آن هم قابل اتومبیل رانی نمیباشد. محصولات عمده آن غلات و محصولات دامی است. صادرات آنها غلات، روغن، پشم و گوسفند است. ارتفاعات مهم این دهستان کوه یونجه لیق است که در قسمت خاوری دهستان واقع شده و ارتفاع آن تقریباً به 2580هزار گز میرسد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
یکی از حکام آتارنه در میسیه که به دستور اردشیر سوم هخامنشی و به دست یکی از سرداران مقرب او به نام ’من تور’ دستگیر و مطیع حکومت ایران شد. (از ایران باستان پیرنیا صص 1180- 1181)
لغت نامه دهخدا
نوعی از سنگ باشد و آن در هندوستان بهم میرسد و در صنعت کیمیا به کار آید. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
یکی از حکومتهای موقتی است که در جهت غربی آناطولی پس از پایان تسلط سلجوقیان روم تأسیس یافت. دیار گرمیان شامل نواحی کوتاهیه و قره حصار صاحب بودو از شمال به ناحیۀ قره سی و خداوندگار و از مغرب به صاروخان و آیدین و منتشا و از جنوب به حمید و قره مان و از مشرق به خیمانه و مجرای سقاریه محدود بود. چون امرای گرمیان با دولت عثمانی رفتار خصمانه ای نداشتند پادشاهان عثمانی نیز متعرض آنان نبودند و در زمان سلطان مرادخان ثانی بسال 831 هجری قمری یعقوب بگ از امرای گرمیان بی آنکه فرزندی داشته باشد مرد و ملک خودرا به دولت عثمانی محول کرد، و از این تاریخ دیار ایشان ضمیمۀ ممالک عثمانی شد و مرکز آن کوتاهیه تعیین گردید ولی گرمیان به ولایت خداوندگار ملحق شده نام اصلی آن بکلی متروک گردید. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ)
گلی است سفید و بغایت خوشبو
لغت نامه دهخدا
الخادم. لما توفی فلاطن سار (ارسطو) الی ارمیاس الخادم الوالی کان علی اترنوس ثم لما مات هذا الخادم رجع الی اثینس. (عیون الانباء ج 1 ص 54)
لغت نامه دهخدا
کوهی است منفرد در آسیهالصغری بجنوب شهر قیصریه در 38 درجه عرض شمالی و مرتفعترین نقاط آسیهالصغری همین کوه است و از سطح دریا 3841 گز ارتفاع دارد و قلۀ او بتابستان نیز از برف پوشیده است و در قدیم برکان یعنی کوه آتشفشان بوده است و امروز خاموش است و دهانه های بسیار آتشفشانی دارد و در دامنۀ این کوه سنگهای زیبای معدنی برای بنا و چشمه های گواراست که شهر قیصریه را مشروب میسازد. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
ارتئاس. مهتر شدن. (تاج المصادر بیهقی). مهتر گردیدن. سری
لغت نامه دهخدا
(گُ)
مرد آسوری است که گبریاس نامیده شده است. مؤلف تاریخ ایران باستان معتقد است که: اسم گبریاس که موافق کتیبۀ بیستون داریوش و گفتۀ هردوت پارسی بود، نه آسوری (داریوش او را گئوبروو نامیده و گبریاس یونانی شدۀ این اسم است. (ایران باستان ص 373). گزنفن (کتاب 4 فصل 6) می نویسد: یک پیرمرد آسوری که گبریاس نام داشت، با عده ای از سوار به طرف کوروش آمد. مستحفظین اردو مانع شدند و بعد معلوم شد، مقصود او ملاقات کوروش است. او را تنها نزد وی آوردند و گبریاس همینکه کوروش را دید. گفت: ’آقا من از حیث نژاد آسوری ام قصر محکمی دارم و بر ولایتی بزرگ حکومت میکنم، من قریب 2300 سوار دارم زمانی که پادشاه آسور زنده بود، این سوارها را به کمک او میبردم زیرا چون خوبیها ازاو دیده بودم او را دوست میداشتم ولی حالا که او در این جنگ کشته شده و پسرش بجای او بر تخت نشسته چون او دشمن من است نمی خواهم به او خدمت کنم و بتو پناه آورده تابع و بندۀ تو میشوم تا بوسیلۀ تو انتقام ازدشمن بکشم’. بعد گبریاس جهت کینه ورزی خود را نسبت به پسر پادشاه مقتول چنین بیان کرد: ’پادشاه متوفی میخواست دختر خود را به پسر جوان و رشید من بدهد پسر پادشاه روزی او را با خود به شکارگاه برد و در حین شکار دو دفعه گراز و شیری را که حمله میکردند از پا درآورده بر اثر این شجاعت پسر پادشاه بقدری نسبت به پسر من خشمگین شد که زوبین یکی از همراهانش را گرفته بسینۀ پسر من فرو برد و او را کشت، پادشاه متوفی از این قضیه خیلی متألم گشت، و بمن دلداری و تسلی داد، اگر او زنده بود من نزد تو نمی آمدم ولی حالا که پسر او پادشاه است من جز کشیدن انتقام پسرم آرزویی ندارم و اگر اینکار کردم جوانی را از سر خواهم گرفت’. کوروش - ’گبریاس اگر تو آنچه میگویی از ته دل است من حاضرم قاتل پسر تو را مجازات کنم، حالا بگو که اگر قصر و ولایت تو را بتو رد کنم در ازای آن چه خواهی کرد؟
گبریاس - ’هر زمان که تو بخواهی قصر من منزل تو خواهد بود دختری دارم که بحد بلوغ رسیده و میخواستم به پسر پادشاه متوفی بدهم ولی بعد که این قضیه روی داد دخترم از من با تضرع خواهش کرد. او را بقاتل برادرش ندهم، این دختر را به اختیار تو میگذارم. علاوه بر این تمام سپاهیان خود را بخدمت تو میگمارم و خودم هم در تمام جنگهابا تو خواهم بود’. کوروش پس از آن دست خود را به طرف او دراز کرد گفت: ’با این شرایط صمیمانه به تو دست میدهم’ بعد گبریاس از نزد کوروش رفت و راهنمایی در اردو گذارد تا کوروش را بقصر او هدایت کند. در خلال این احوال مادیها غنایم را تقسیم کردند و برای کوروش خیمه ای با شکوهی با تمام لوازم و معیشت و یک زن سوشی که زیباترین زن آسیا بشمار میرفت با دو زن سازنده گذاردند. گرگانیها هم با سهام خودشان رسیدند و خیمه هایی، که زیاد آمده بود به پارسیها داده شد. پول را هم تقسیم کردند و از غنائم سهمی را که مغها حصۀ خدا دانستند بتصرف آنها داده شد. (ایران باستان ص 325، 327).
کوروش در قصر گبریاس (همان کتاب 5 فصل 2) : روز دیگر صبح زود کوروش به قصد قصر گبریاس حرکت کرد. دو هزار سوار پارسی و دو هزار پیاده در جلو میرفتند و باقی قشون از عقب حرکت میکردند، روز بعد او به قصر گبریاس رسید. گزنفون در اینجا از خندق ها و استحکامات این قصر یا قلعه توصیفی بلیغ میکند و گوید که: آذوقه و حشم قلعه بقدری بود که اهل خبره به کوروش گفتند: این قلعه صد سال میتواند در مقابل محاصرۀ دشمن پا فشارد این عقیده باعث نگرانی کوروش شد پس از اینکه گبریاس اهل قلعه را خارج کرد به کوروش گفت: ’هر اقدام احتیاطی که خواهی بکن و داخل قلعه شو، کوروش با قشون وارد شد و گبریاس جامها، تنگ ها، گلدانهای زرین، جواهرات گوناگون، مقداری زیاد دریک و اشیاء گرانبها به کوروش عرضه داشت (گزنفون اشتباه کرده در این زمان سکه دریک وجود نداشت زیرا این سکه را داریوش اول زد. م) بعد دختر خود را که از حیث قد و قامت و زیبایی توجه همه را جلب میکرد و بواسطۀ مرگ برادر عزادار بود نزد کوروش آورد و گفت: ’این دختر باتمام این مال و منال از آن تو است، یگانه خواهشی که از تو دارم این است که انتقام پسر را از قاتل بکشی’. کوروش جواب داد: ’چندی قبل بتو گفتم که اگر تو صمیمی باشی حاضرم انتقام پسرت را بکشم و چون اکنون میبینم آنچه که گفته ای راست است به تو قول میدهم که به فضل خدایان چنان کنم. تمامی این ثروت را می پذیرم و بعد آن را به این طفل (یعنی به این دختر) و بشوهر او میدهم چون از اینجا بروم بیکی از هدایای تو اکتفا کنم و تمام خزاین و نفایس بابل و حتی خزاین عالم با این هدیه مقابلی نکند’ گبریاس با حیرت پرسید؟ که این هدیه کدام است زیرا تصور میکرد که مقصود کوروش دختر اواست، ولی کوروش به زودی او را از اشتباه بیرون آوردتوضیح آنکه چنین گفت: ’بی شک در عالم اشخاصی زیاد هستند که نمیخواهند تعدی کنند، دروغ بگویند و عهد خود را بشکنند ولی چون پیش نمی آید که کسی به این نوع کسان ثروتی زیاد بسپارد یا اختیارات مطلق بدهد یا قلعه ای را به آنها تسلیم کند و یا دخترانی را که دوست داشتنی هستند در اختیار آنها بگذارد از این جهان میروند پیش از آنکه مردم از روی حقیقت بدانند، اینها چه کسانی بوده اند امروز که تمام این ثروت و اختیارات و دختر خود را که بواسطۀ زیبایی اش دلارام هر کس است در اختیار من گذاردی، موقعی به دست من دادی تا بمردم بنمایم من کسی نیستم که به میزبان خود خیانت کنم یا عهد خود را بشکنم و یا نسبت به او بواسطۀ حب پول متعدی باشم. بدان که من قدر این هدیه را میدانم و مادامی که من عادل باشم و شایعۀ عدالتم باعث تمجید مردمان از من باشد هرگز آن را فراموش نخواهم کرد و بلکه جد خواهم داشت که نیکی های زیاد بتو بکنم. اما در باب دخترت تصور مکن که من کسی را که لایق او باشد پیدا نکنم من دوستان زیاد دارم که مردند و هر یک لایق او. به این مسئله که آیا شوهر دخترت بقدر او دارایی خواهد داشت نمیتوانم جواب بدهم ولی بدان هر قدر مال و منال دخترت زیاد باشد ابداً احترام ترا در نظر شوهرش زیادترنخواهد کرد اینها که پهلوی من نشسته اند کسانی هستندخواهان آنکه نشان دهند که مانند من نسبت به دوستان باوفایند و از دشمن تا نفس میکشد نمیگذرند مگر این که خواست خدا طور دیگر باشد، اینها جویای نام اند نه مال تو ولو اینکه ثروت آسوریها و سریانیها را بر آن بیفزایند’. گبریاس گفت: ’کوروش ! تو را به خدا بگو کیانند چنین کسان تا من از تو خواهش کنم یکی را از آنهابه پسری به من بدهی’. کوروش جواب داد ’لازم نیست من بگویم تو با ما بیا بزودی خودت چنین کسان را خواهی شناخت کوروش این بگفت و برخاست که از قلعه خارج شود وهر چند گبریاس اصرار کرد برای شام بماند نپذیرفت. بعد با همراهان خود به اردو برگشت و گبریاس را هم بشام دعوت کرد. پس از شام کوروش بر بستری که از برگ های درخت ساخته بودند خوابید و به گبریاس گفت: ’آیا تو بیش از ما تخت خواب داری ؟’ او جواب داد ’قسم بخداوند، من اکنون فهمیدم که شما بیش از من قالی و تخت خواب دارید. خانه تان هم بزرگتر است زیرا مسکن شما زمین و آسمان است و بسترهای شما سطح روی زمین. قالیهای شما از پشم میش ها نیست مرغزارهای کوه ها و صحراها فرش شمااست’ گبریاس در سر شام از سادگی غذای پارسیها قناعت آنها در خوردن و آشامیدن و صحبت ها و شوخیهای دلپسندشان در حیرت شد و چون برخاست که به منزل خود برگردد گفت: ’جای تعجب نیست که با وجود اینکه ما اینهمه جامهای زرین و ثروت داریم مردانگی شما بیشتر است. ما مال جمع میکنیم و شما اخلاق خودتان را تهذیب میکنید’. کوروش گفت فردا صبح زود با سواران خود بیا تا از ولایت تو بگذریم و ببینیم دوست و دشمن کیست.
نقشۀ جنگ (همان کتاب 5 فصل 2). روز دیگر گبریاس با سواران خود آمد و راهنمای کوروش گردید، چون او همواره در این فکر بود که بر قوه خودبیفزاید و از قوای دشمن بکاهد گبریاس و رئیس گرگانیها را احضار کرده به آنها گفت: ’چون منافع ما یکی است و شما را شریک در نفع و ضرر خود میدانم مصمم شدم با شما شور کنم و یقین دارم که صمیمانه جواب خواهید داد آیا مردمانی هستند که با آسوریها بد باشند و بتوان آنها را جلب کرد؟’ رئیس گرگانیها گفت، دو مردم اند که با آسوریها دشمن اند. زیرا آسوریها آنها را خیلی آزار کرده اند یکی کادوسیان و دیگری سکاها (راجع به کادوسیان بالاتر گفته شده که در گیلان سکنی داشتند). کوروش پرسید: ’پس چرا آنها به ما ملحق نمیشوند؟’. ’جهت، همان آسوریها هستند که تو اکنون از مملکت آن ها میگذری’ کوروش چون اسم آسوری را شنید از گبریاس پرسید: ’آیا شنیده ای که جوانی که اکنون در آسور سلطنت میکند متفرعن باشد؟’ گبریاس جواب داد: ’بلی و شقاوت او نسبت بدیگران کمتر از سختی او با من نیست. جوانی که پدرش از من قوی تر بود و از دوستان نزدیک او بشمار میرفت روزی در موقع بزمی مورد تمجید یکی از زنان غیرعقدی او واقع شد، به این معنی که آن زن گفت ’این جوان چقدر شکیل و صبیح است و خوشا به حال کسی که زن او گردد’پادشاه از این حرف بقدری خشمناک گردید که فرمود جوان را خواجه کردند’. کوروش: ’این جوان حالا کجا است’. گبریاس: ’پس از فوت پدرش ولایت خود را اداره میکند’ ’آیا نمیشود به مسکن او رفت ؟’، ’چرا ولی مشکل است. زیرا این محل در آن طرف بابل است از این شهر دو برابر سپاه تو لشکر بیرون می آید و این را بدان که اگر از آسوریها کمتر کسانی نزد تو می آیند و اسب می آورند از این جهت است که قوه تو را کم میدانند. بنابراین عقیدۀ من چنین است که در این حرکت با احتیاط باشیم’، ’توحق داری که احتیاط را توصیه میکنی ولی من عقیده دارم که راست بطرف بابل بروم. اولاً این شهر مرکز قوای دشمن است ثانیاً فتح هیچگاه بسته به عده نبوده بلکه شجاعت باعث بهره مندی است. از آن گذشته اگر دشمن مدتهاما را نبیند خیال خواهد کرد ما از ترس دشمن را تعقیب نمی کنیم و اثرات شکست بمرور برطرف شده از نو دل دشمن قوی خواهد گشت و حال آنکه اکنون جمعی برای مردگان خود ماتم گرفته اند و عده ای از مجروحین خود پرستاری میکنند اما اینکه گفتی عده ما کم است بخاطر آر که قبل از شکست دشمن عده آنها بیش از عده کنونی شان و قوای ما کمتر از قوای حالیۀ ما بود. این را هم بدان که اگر دشمن دلیر باشد در مقابل عده کثیرش هیچ قوه ای مقاومت نتواند کرد ولی اگر ضعیف باشد هر قدر عده اش زیادتر گردد ضعیف تر میشود، زیرا عده زیاد در موقع ترس و اضطراب بیشتر دست و پای او را گرفته باعث بی نظمی و اختلال میگردد. این است عقیدۀ من پس ما را راست به طرف بابل ببر’.
حمله ٔبه بابل (همان کتاب 5 فصل 3). چهار روز بعد قشون کوروش به انتهای ولایت گبریاس رسید و کوروش لشکر خود رابه احوال جنگ درآورد و قسمتی را از سواره نظام مأمور کرد به تاخت و تاز و برگرفتن غنائم بپردازند، و سپرد که اشخاص مسلح را بکشند پارسیها را هم با این سوارها فرستاد و بعضی از آنها از اسب افتاده برگشتند ولی برخی با غنائم آمدند پس از اینکه غنائم زیاد به دست آمد کوروش به هم تیم ها گفت عدالت اقتضا میکند که از غنائم مال خدا را موضوع کرده و آنچه برای سپاهیان لازم است برداشته باقی را به گبریاس بدهیم زیرا او میزبان ما بود و سزاوار است که اگر اشخاصی نسبت به مانیکی کرده اند درباره آنان چندان نیکی کنیم که آنهامغلوب ما گردند همه این پیشنهاد را پذیرفته بقیۀ غنائم را به گبریاس دادند. بعد کوروش قشون خود را به طرف بابل برد ولی بابلی ها برای جنگ بیرون نیامدند براثر این احوال کوروش گبریاس را فرستاد به پادشاه بابل این پیغام را برساند: ’اگر میخواهی بجنگی من حاضرم و اگر میخواهی مملکت را حفظ کنی تسلیم شو’. گبریاس تا جائی که بی خطر بود پیش رفته پیغام را رسانید. بابلی ها جواب دادند: ’گبریاس این است جوابی که آقایت بتو میدهد: من از کشتن پسرت پشیمان نیستم، ندامت من از این است که چرا تو را هم نکشتم، اگر میخواهید جنگ کنید سی روز بعد بیائید ما حالا فرصت نداریم زیرا مشغول تدارکات هستیم. گبریاس در جواب گفت: ’ندامتت تا زنده ای باقی و وجود من شکنجۀ روحت باد’. (ایران باستان صص 328- 332)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گرباس
تصویر گرباس
بیل گونه ای که زمین را با آن زیر و رو کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرداس
تصویر گرداس
ظالم و ستمگر
فرهنگ لغت هوشیار
تخته ایست از هفت جوش که چون زمانی از ساعت بگذرد و گری که پنگان است در آب نشیند چوبی بر آن تخته هفت جوش زنند تا صدایی کند مردم دانند که چه مدت از روز یا شب گذشته و این امر هنوز در هندوستان معمول است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریان
تصویر گریان
گرینده، باکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردیال
تصویر گردیال
نوعی خرما در جنوب شرقی ایران
فرهنگ لغت هوشیار
این واژه در تازی برابر است با بام جایی یاابریزیگاهی که بر بام یا اشکوب بالای خانه بسازند در فارسی نخست به آرش (بالا خانه) و سر انجام به (دریخانه دربخانه ک) و درگاه (دریخانه کار رفته است طهارت خانه که بر بالای اطاق و سرای سازند، محوطه درون سرای، خلوت خانه شاه یا امیر، دربار شاه: (چون بدر کریاس گردون اساس رسیدند چند جا زر ها نثار فرموده آن روز را بعیش و خرمی گذرانیدند) (عالم آرا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرایان
تصویر گرایان
در حال گرائیدن، متمایل، مایل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریماس
تصویر گریماس
فرانسوی دهن کجی ریختک خم آژنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریاس
تصویر دریاس
یونانی تازی گشته سداب از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کریاس
تصویر کریاس
((کِ))
آستان، آستانه، بخش زیرین در، خلوت خانه شاه یا امیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرداس
تصویر گرداس
((گُ))
ستمگر، ظالم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرباس
تصویر گرباس
((گَ))
بیل گونه ای که زمین را با آن زیر و رو کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گریان
تصویر گریان
((گِ))
در حال گریستن، کسی که گریه می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گریان
تصویر گریان
Crying, Tearful
دیکشنری فارسی به انگلیسی
شب صاف با ابرهای رقیق
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای افتادن چیزی از بلندی
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از گریان
تصویر گریان
chorando, choroso
دیکشنری فارسی به پرتغالی