گرایان گرایان در حال گرائیدن. متمایل. مایل. گراینده: ز شاه سرافرازو خورشیدچهر مهست و به کامش گرایان سپهر. فردوسی لغت نامه دهخدا
گرازان گرازان در حال گرازیدن جلوه کنان و خرامان: چون برفتی (پیغمبر ص) چنان بنیرو رفتی که گفتی پای از سنگ بر میگیرد و چنان رفتی که گفتی از فرازی بنشیب همی آید و چنان گرازان رفتی بکش و کند آوری فرهنگ لغت هوشیار
گزایان گزایان گزاینده گزند رساننده: حقا که شکر زهر شود تلخ و گزایان گر نام خلافش بنگاری بشکربر. (عنصری)، در حال گزند رساندن آزار کنان فرهنگ لغت هوشیار