جدول جو
جدول جو

معنی گرموش - جستجوی لغت در جدول جو

گرموش
(گَ)
موشی است که مزروعات را از ساقه میبرد و آن را تباه میکند و بغایت مضر است. (شعوری ج 2 ص 298)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گروش
تصویر گروش
گرویدگی، ایمان آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرموش
تصویر فرموش
فراموش، آنچه از خاطر شخص محو شده، از یاد رفته، دچار فراموشی
فرهنگ فارسی عمید
(گُ)
نوعی از بید است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گِ رَ وِ)
عمل گرویدن. ایمان آوردن: نخست خود را هست کنم و عقد کنم و موجود کنم از گروش، که: آمنوا... (کتاب المعارف بهأولد)
لغت نامه دهخدا
(گَ مِ)
گرمی و حرارت، تب. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از براکوی کاخک گناباد که دارای آب گرم معدنی است
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان کلاترزان بخش حومه شهرستان سنندج واقع در 15000گزی باختر سنندج و 4000گزی جنوب شوسۀسنندج به مریوان. هوای آن سرد. دارای 480 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه و رود خانه محلی تأمین میشود. محصول آن غلات و صیفی و توتون و حبوبات جالیز و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. مسجد هم دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گَ وَ)
دهی است از دهستان آلان بخش سردشت شهرستان مهاباد واقع در 18هزاروپانصدگزی جنوب باختری سردشت و 17 هزارگزی جنوب راه ارابه رو بیوران به سردشت. منطقه ای است کوهستانی و معتدل دارای 130 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات و توتون و مازوج کتیرا وشغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه آن مالرو است. در دو محل پانصد گز بفاصله بنام گرماوش بالا و پائین مشهور و سکنۀ گرماوش بالا 70 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان شینال بخش شاهپور شهرستان خوی، واقع در 24 هزارگزی جنوب باختری شاهپور و 6 هزارگزی شمال ارابه رو چهریق به شاپور. هوای آن سرد و دارای 71 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گَ ئی یِ)
دهی است از دهستان القورات بخش حومه شهرستان بیرجند، واقعدر 32 هزارگزی شمال خاوری بیرجند. هوای آن معتدل، دارای 62 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و بادام عناب و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. مزرعۀ کربلائی حسن میری و چشمه گل خوارجزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
جاموش، (آنندراج)، گاومیش است، رجوع به چاموس و گامیش و گاومیش شود
لغت نامه دهخدا
خوشۀ انگور بدون دانه. عرمش. ج، عرامیش. (از دزی). و رجوع به عرمش شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
موش کور که شب پره و شبکور نیز گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
به معنی فراموش است که از یاد رفتن و در خاطر نماندن باشد. (برهان) :
بخور کاین جام شیرین نوش بادت
بجز شیرین همه فرموش بادت.
نظامی.
ترکیب ها:
- فرموش شدن. فرموش کار. فرموش کردن. فرموشی. فرموشیدن. رجوع به هر یک از این مدخل ها شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نوعی از موش است که اندکی از خرگوش کوچکتر باشد و گربه آنرا نتواند گرفت بلکه بسیار باشد که با گربه جنگ کند و غالب آید. آنرا بهندی کهوس گویند. (فرهنگ جهانگیری) (از انجمن آرای ناصری) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) :
یابویی هست مرا خرد و خبزدوک صفت
کش ز خرگوش نمونه ست وز خرموش نژاد.
مطهر (از فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خرموش
تصویر خرموش
نوعی موش بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
ایمان آوردن: نخست خود را هست کنم و عقد کنم و موجود کنم از گروش که
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرمش
تصویر گرمش
گرمی حرارت، تب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلموش
تصویر گلموش
بید مشک
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای گاو که خاص مناطق معتدل و گرم آسیا و افریقا و اروپاست و دارای چند نژاد است که مهمترین نژاد های آن گاو میش هندی است و غالبا جهت استفاده آنرا اهلی میکنند. گاومیشان وحشی اکثر کوچکند و بیش از یک متر ارتفاع ندارند ولی گاومیشان وحشی هندی نسبه عظیم الجثه اند و ارتفاع آنها گاه تا 2 متر وزنشان تا 1500 کیلو گرم میرسد و دارای شاخهای بلندی هستند که گاهی طول آنها بر 2 متر بالغ میگردد. گاومیشان وحشی از حیوانات درنده مانند پلنگ و ببر و شیر هم باکی ندارند و غالبا با آنها مبارزه میکنند. گاومیشان را امروزه اسیر و اهلی میسازند. گاومیشان اهلی در گیلان و مازندران و آذربایجان و خوزستان و شهریار فراوانند و اکثر رگشان تیره و غالبا پیشانی شان سفید و منگوله دم آنها نیز سفید رنگ است. پوست گاومیش بسیار ضخیم و چرم آن مرغوب است. گاومیش اهلی غالبا عظیم الجثه و سنگین حرکت است و سر خود را موقع حرکت هم سطح بدن نگه میدارد. گوش گاومیش بزرگ است و در درون آن مو های بلندی مشاهده میشود. پستان گاومیش کوچک است
فرهنگ لغت هوشیار
از یاد رفتن از خاطر محو شدن، از یاد رفته از خاطر محو شده: مبادت فراموش گفتار من
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرموش
تصویر فرموش
((فَ))
فراموش، از یاد رفته، از خاطر محو شده، فرامش، فرامشت، فراموش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرموش
تصویر خرموش
((خَ))
نوعی موش بزرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گروش
تصویر گروش
((گِ رَ وِ))
ایمان آوردن
فرهنگ فارسی معین
آب گرم، منطقه ی در چهاردانگه ی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
باد گرم، جوش و تاول زدن عمومی بدن و سرخ شدن آن در اثر حساسیت
فرهنگ گویش مازندرانی