- گردگه (گِ گَهْ)
گردگاه کمر. میان. تهیگاه:
میان تنگ و باریک همچون پلنگ
چنان گردگه برکشد روز جنگ.
فردوسی.
به گردان بفرمود تا همچنین
ببستند بر گردگه بند کین.
فردوسی
میان تنگ و باریک همچون پلنگ
چنان گردگه برکشد روز جنگ.
فردوسی.
به گردان بفرمود تا همچنین
ببستند بر گردگه بند کین.
فردوسی
