جدول جو
جدول جو

معنی گردوار - جستجوی لغت در جدول جو

گردوار
پهلوان وار، به روش پهلوانان مانند پهلوان
تصویری از گردوار
تصویر گردوار
فرهنگ فارسی عمید
گردوار
(گِرْدْ)
پاس شب، حفظ. محافظت، تفتیش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اردوان
تصویر اردوان
(پسرانه)
یاری کننده درستکاران، نام پادشاهان معروف اشکانی، از شخصیتهای شاهنامه، نام چند تن از پادشاهان اشکانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پردوام
تصویر پردوام
آنچه دوام بسیار داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرداور
تصویر سرداور
کسی که از طرف دو یا چند تن به داوری انتخاب شود، داور، حکم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پدروار
تصویر پدروار
پدرانه، ویژگی رفتار یا عملکردی مانند پدران، محبت آمیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراوار
تصویر فراوار
بالاخانه، خانه ای که بالای خانۀ دیگر ساخته می شود، اتاقی که در طبقۀ دوم یا سوم یا بالاتر ساخته شده، خانۀ تابستانی، بالاخانۀ بادگیردار
پربار، پرواره، فروار، فرواره، فربال، بربار، بروار، برواره، غرفه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بردبار
تصویر بردبار
شکیبا، صبور، صبر کننده، تاب آوردنده، تحمل کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دردخوار
تصویر دردخوار
کسی که درد شراب را بخورد، دردآشام، خورندۀ درد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرخوار
تصویر پرخوار
کسی که بسیار غذا بخورد، بسیار خوار، شکم پرست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زردخار
تصویر زردخار
گیاهی خاردار با برگ هایی شبیه برگ لوبیا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دردخوار
تصویر دردخوار
خورندۀ درد، دردمند، فقیر، مستمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرندوار
تصویر پرندوار
پریشب، شب پیش از دیشب، دو شب پیش، شب گذشته، پرندوش، پریدوش، پردوش، پرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مردوار
تصویر مردوار
مانند مردان مانند دلاوران
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
مبتلا به گر و جرب. مبتلا به خارش. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَرْدْ)
مردانه. بمردانگی. چون مردان. دلیرانه. شجاعانه: ما نیز قصد خراسان داریم دل قوی بایدداشت و مردوار پیش کار رفت. (تاریخ بیهقی ص 530). از ایشان نباید ترسید و مردوار باید پیش رفت. (تاریخ بیهقی ص 633). مردوار پیش آمدند و جنگ کرد و سواران فرستاد و برادر را آگاه کرد. (تاریخ بیهقی ص 656).
به دانش تو صورتگر خویش باش
برون آی از ژرف چه مردوار.
ناصرخسرو.
دل چکند گویدم همی ز هوا
سخت نگهدار مردوار مرا.
ناصرخسرو.
خاقانی این سراب که داند که مردوار
زین خاکدان به بام جهان بر علم زند.
خاقانی.
خدمتی مردوار می کردم
راستی را کنون نه آن مردم.
نظامی.
بکوشیم کوشیدنی مردوار
رگ جان به کوشش کنیم استوار.
نظامی.
اسب در میدان رسوائی جهانم مردوار
بیش از این در خانه نتوان گوی و چوگان داشتن.
سعدی.
ز دوستان به جفا سیرگشته مردی نیست
جفای دوست زنم گرنه مردوار کشم.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(گِرْدْ)
عمل پاسبانی و شبگردی و تفتیش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گِ رِ)
گرگوار اول که او را گرگوار بزرگ نیزمیگویند، در 540م. در رم متولد شد و از سال 590 تا 604م. دارای مقام پاپی بود. وی موجد لیترچای و مناسک گرگواری میباشد، نمازی که بیاد فدا شدن خون عیسی در کلیسیا خوانده میشود، گرگوار دوم دررم بسال 669م. متولد شده و از سال 715 تا 731م. مقام پاپی را عهده دار بوده است، گرگوار سوم از سال 731 تا 741م. مقام پاپی را دارا بود، گرگوار چهارم از سال 824 تا 844م. پاپ بود، گرگوار پنجم از سال 996م. تا 999 پاپ بود، گرگوار ششم از 1044 به مقام پاپی رسید و در سال 1046م. کناره گیری کرد ولی من غیرمستقیم تا سال 1048م. عهده دار مقام پاپی بود، گرگوار هفتم در سوانا (تسکان) مابین سال 1015 و 1020 میلادی متولد شد و از 1073 تا سال 1085م. مقام پاپی داشت. او یکی از بزرگترین کشیشان رم بود و بواسطۀ مبارزه ای که علیه امپراطور آلمان هانری چهارم کرد مشهور شد، گرگوارهشتم در سال 1187م. به مقام پاپی رسید، گرگوار نهم در انای در حدود 1145م. متولد شد و از سال 1227 تا سال 1241م. مقام پاپی داشت، گرگوار دهم در سال 1229م. در پایزانس متولد شد واز سال 1271 تا سال 1276م. پاپ بود، گرگوار یازدهم در سال 1331م. در لیموژ متولد شد و از سال 1370 تا سال 1378م. پاپ بود، گرگوار دوازدهم در سال 1327م. در ونیز متولد شد و از سال 1406 تا سال 1415م. پاپ بود، گرگوار سیزدهم در سال 1502م. در بلنی متولد شد و از سال 1572 تا سال 1585م. پاپ بود و تقویم مسیحی را او اصلاح کرد، گرگوار چهاردهم بسال 1535م. در سوما متولد شد و از سال 1590 تا 1591 میلادی پاپ بود، گرگوار پانزدهم در سال 1554 در بلنی متولد شد و از سال 1621 تا سال 1623م. پاپ بود، گرگوار شانزدهم در سال 1765 در بلون متولد شد و از سال 1831 تا 1846م. پاپ بود. او کوشید که تشکیلات کلیسا را با جنبش آزادیخواهی همآهنگ سازد
لغت نامه دهخدا
(گِ رِ دُ)
ده کوچکی است از دهستان بهرآسمان بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت، واقع در 27000 گزی جنوب ساردوئیه و 24000گزی جنوب راه مالرو بافت به ساردوئیه. 140 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
دهی است از دهستان مرگور بخش سلوانا از شهرستان ارومیه، واقع در 24هزارگزی جنوب خاوری سلواناو 4هزارگزی خاور راه ارابه رو زیوه به ارومیه. در دامنه قرار گرفته، هوای آن معتدل و دارای 175 تن جمعیت است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات وتوتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه ارابه رو دارد که اتومبیل هم از آن میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هردوان
تصویر هردوان
هردو: (حمق راحد فساد ذکر وفکر جمع این هردوان بیکدیگر) (حدیقه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مردوار
تصویر مردوار
مردانه، دلیرانه، شجاعانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گدوار
تصویر گدوار
گنبد گردنده، آسمان، دستار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردار
تصویر گردار
آنکه مبتلی به جرب است، آنکه بدنش خارش دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرداور
تصویر سرداور
داور سوم است که طرفین دعوی مشترکا او را تعیین کنند حکم مشترک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردوام
تصویر پردوام
آنچه که دوام بسیار دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برخوار
تصویر برخوار
شریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بردبار
تصویر بردبار
حلیم، متحمل، تاب آورنده، صابر، صبور، شکیبا، پر حوصله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدروار
تصویر پدروار
مانند پدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدوار
تصویر ازدوار
زیارت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بردبار
تصویر بردبار
((بُ))
بارکش، شکیبا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرداور
تصویر سرداور
((~. وَ))
داور سوم است که طرفین دعوی مشترکاً او را تعیین می کنند، حکم مشترک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرودار
تصویر گرودار
امین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بردبار
تصویر بردبار
صبور
فرهنگ واژه فارسی سره
گردباد
فرهنگ گویش مازندرانی