جدول جو
جدول جو

معنی پرخوار

پرخوار
کسی که بسیار غذا بخورد، بسیار خوار، شکم پرست
تصویری از پرخوار
تصویر پرخوار
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پرخوار

پرخوار

پرخوار
پرخواره. پرخور. بسیارخوار. اَکال. شکم خواره. شکم پرست. اَکول. شِکمُو. شکم گنده. گران خوار. شکم بنده. رَزد. رَس ْ. عبدالبطن. گلوبنده. شکم پرور. طبلخوار. مقابل کم خوار:
سیه کاسه و دون و پرخوار بود
شتروار دائم به نشخوار بود.
بوالمثل بخاری.
و رجوع به پرخور شود
لغت نامه دهخدا

پرخوار

پرخوار
اکول، بسیارخوار، پرخوار، پرخور، شکمباره، شکم بنده، شکم پرست، شکمخوار، شکمو
متضاد: کم خوراک
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پرخمار

پرخمار
آنکه خمار بسیار در سر دارد، مَست، چشمی که مانند چشم شراب خوردگان باشد، برای مِثال در چشم پرخمار تو پنهان فنون سحر / در زلف بی قرار تو پیدا قرار حسن (حافظ - ۷۸۸)
پرخمار
فرهنگ فارسی عمید

پرخواره

پرخواره
شکم پرست، برای مِثال کشد مرد پرخواره بار شکم / وگر درنیابد کشد بار غم (سعدی۱ - ۱۴۷)
پرخواره
فرهنگ فارسی عمید