- گردانیه
- گوشه ای در دستگاه نوا
معنی گردانیه - جستجوی لغت در جدول جو
- گردانیه
- نوایی است از موسیقی قدیم و آن آواز دوم از شش آواز قدیم بود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گردانیه، گوشه ای در دستگاه نوا
گردش داده، چرخانده، کنایه از دیگرگون شده
گردش داده حرکت داده، بدور در آورده چرخانده، تغییر داده دیگر گون کرده
نوایی است از موسیقی قدیم و آن آواز دوم از شش آواز قدیم بود
گردش داده حرکت داده، بدور در آورده چرخانده، تغییر داده دیگر گون کرده
مجموعه
حلقه ای آهنی که بدان چیز ها آویزند، چرخ سنگین چدنی است که محکم به میل لنگ پیچ و مهره شده. عمل عمده گردانه تنظیم ضربان نامرتب پیستونهاست. از محیط گردانه گاهی بعنوان باد بزن برای سرد گردن موتور استفاده کنند ولی امروزه از محیط آن که دندانه دار است بیشتر برای راه انداختن موتور بوسیله سلف استفاده میشود استفاده دیگری که از صفحه گردانه میشود استعمال آن بعنوان یکی از صفحات کلاچ است
اپراتور، مدیر
گاو کوهه گاو کوهان دار از جانوران
پارسی تازی گشته گرگانج پایتخت خوارزم
آنکه گرد و غبار برپا کند، غبارانگیز
گردش دهنده، چرخاننده، کنایه از تغییردهنده
طلسم و دعایی که برای دور نشدن محبوب می نویسند
گردش دادن، چرخانیدن، چیزی را در گرد چیز دیگر حرکت دادن
کنایه از تغییر دادن
کنایه از تغییر دادن
کرم خاکی
دعایی است که بر اطراف کاغذ پاره ای نویسند و نام غلام یا کنیزی را که گریخته باشد در میان آن مرقوم دارند و در زیر سنگ نهند یا در خاک دفن کنند و یا برستون خانه آویزند و بعضی در میان سوره یوسف (قرآن) نهند درین صورت پندارند که آن گریخته بجایی نتواند رفت و پیدا شود: گیج کرد این گردنامه روح را تا بیابد فاتح و مفتوح را. (مثنوی)، سوال و تقاضایی است از طرف شاهی یا بزرگی در نامه ای از عده ای از ثروتمندان محلی برای اعانت بفقیری. در ذیل آن نامه نامهای اغنیا را چون دایره ای می نوشتند و این بدان جهت بود که آنان از تاخر اسم خویش خشم نیارند. سپس آن نامه را نزد هر یک از ایشان می بردند و او در زیر نام خود مبلغی تعهد میکرد: گردنامه است که شه اهل هنر را کرده است شکل تدویر که بر دایره دینار است. (رضی نیشابوری)
تخم نوعی از مازریون
گردونه کوچک ارابه ای خرد که کودکان برآن سوار شوند
گردش دادن حرکت دادن: ای خوبتر از لیلی بیمست که چون مجنون عشق تو بگرداند در کوه و بیابانم. (سعدی)، بدور در آوردن چرخاندن: بیامد بمانند آهنگران بگرداند رستم عمود گران، تغییر دادن دیگر گون کردن: کاردین و شریعت بدست مجبران نیست تا چنانکه خواهند بگردانند، واژگونه ساختن معکوس کردن: همی تا بگردانی انگشتری جهان را دگرگون شده داوری، ترجمه کردن تفسیر کردن، در ترکیبات بمعنی کردن آید: بیمار گرداندن عاجز گرداندن غافل گرداندن و غیره. یا گرداندن از کسی مری را. آنرا از وی گرفتن: منصور... سفاح را گفت: بشتاب بکار بومسلم و اگر نه این کار از ما بگرداند و هرچ خواهد کردن با این شوکت و عظمت که من از او می بینم... یا گرداندن از چیزی امری را. آنرا از وی دور کردن دفع کردن آن از وی: بتخت و سپاه و بشمشیر و گنج زکشور بگردانم این درد و رنج. یا گرداندن لباس. عوض کردن آن تغییر دادن آن
آنکه میگرداند، محول، مدبر، مقلب
دگرگون کردن، عوض کردن
مقدار وزن معادل یک فونت روسی برابر با 410، 0 کیلو گرام. توضیح کلمه گیروانکه در روسی مستعمل نیست و بجای آن فونت بکار میرود
بدبو کرده متعفن ساخته، فاسد کرده تباه ساخته
بدبو کرده متعفن ساخته، فاسد کرده تباه ساخته
غوکجامه خزه از گیاهان دریایی
وجدانیه در فارسی مونث وجدانی ورومیک ورومی مونث وجدانی، جمع وجدانیات. وجزآن: (تعبیر قیدی) و غیره: (تفانی یکدیگر را نیست و سر پی گردانیدن در جنگ و جزآن)
((گِ. مَ یا مِ))
فرهنگ فارسی معین
طلسم، دعایی است که درباره کسی که دوستش دارند می نویسند تا از آن ها دور نشود
((گَ دَ))
فرهنگ فارسی معین
تغییر دادن، دگرگون کردن، چرخاندن، به گردش درآوردن و تعارف کردن، تغییر جهت دادن، برگرداندن، اداره کردن
بدبوشده، فاسد ساخته
محوطه
مجموع