جدول جو
جدول جو

معنی گرداشه - جستجوی لغت در جدول جو

گرداشه
(گَ)
دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 28هزارگزی جنوب باختری مهاباد و 22هزارگزی خاور راه شوسۀ خانه به نقده. هوای آن سردسیر و دارای 56 تن سکنه است. آب آنجااز رود خانه قلعه تاسیان است. محصول آن غلات، حبوبات و توتون. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زرداده
تصویر زرداده
(پسرانه)
نام پهلوانی ایرانی و عموزاده گرشاسپ پهلوان نامدار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زرداشت
تصویر زرداشت
(پسرانه)
زرتشت، دارنده شتر زرد، نام پیامبر ایرانی در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دردانه
تصویر دردانه
(دخترانه)
در (عربی) + دانه (فارسی) بسیار محبوب و عزیز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برداشت
تصویر برداشت
برداشت (Take) در سینما به مجموعه ای از تکنیک ها و روش های تصویربرداری اطلاق می شود که به کمک آن ها، صحنه ها و جلوه های مختلف در فیلم به نمایش در می آیند. این فرایند شامل چیدمان و کنترل دقیق عناصر دیداری مانند زاویه دید دوربین، نورپردازی، فاصله کانونی (فوکوس)، ترکیب و حرکت دوربین، و دیگر عواملی است که تأثیر زیادی بر تجربه بصری بیننده دارند.
برداشت در سینما به طور کلی شامل این موارد می شود:
۱. زاویه دید دوربین (Camera Angle) : انتخاب زاویه ای که دوربین از صحنه فیلمبرداری می کند. این می تواند شامل زاویه های مختلف مانند زاویه بالا (از بالا به پایین)، زاویه پایین (از پایین به بالا)، زاویه جلو (از جلو به عقب) و زاویه پشت (از عقب به جلو) باشد که هر کدام احساسات و انطباقی متفاوت را منتقل می کنند.
۲. نورپردازی (Lighting) : استفاده از نور برای ایجاد جو و احساس خاص در صحنه. نورپردازی می تواند از نور طبیعی یا نورهای مصنوعی (مثل نئون، آفتاب، فلش) استفاده کند تا مکان ها و شخصیت ها را به وضوح نمایش دهد یا برای ایجاد تأثیرات درونی صحنه استفاده شود.
۳. ترکیب و تراکم (Composition) : نحوه چیدمان و ترکیب اجزای مختلف صحنه در فریم دوربین، از جمله شخصیت ها، اشیاء، و فضاهای پس زمینه. این می تواند به شکل های مختلفی مانند تعادل، تناسب، تنظیم واحد و یا قانون سوم ها صورت گیرد.
۴. فاصله کانونی (Focus) : نحوه تنظیم فاصله کانونی برای انتخاب قسمت خاصی از صحنه که در آن فوکوس است. این می تواند به ایجاد عمق میدان (عمق تصویر) کمک کند و بر تمرکز بیننده تأثیر بگذارد.
۵. حرکت دوربین (Camera Movement) : استفاده از حرکات دوربین مانند پانینگ (چرخش دوربین به افقی)، تیلتینگ (چرخش دوربین به عمودی)، زوم (وسیع و ضیق) و تراکینگ (حرکت دوربین به طول صفحه) برای ایجاد جلوه های ویژه و افزایش ارتباط بین نمایشگر و نمایشگر استفاده می شود.
این عوامل و تکنیک ها همگی به کمک همدیگر برای ایجاد جلوه های خاص در فیلم سازی می آیند و به کمک آن ها، فیلمسازان می توانند نظریه هایشان را دربارهٔ شخصیت ها، داستان ها و جهان های خود بیان کنند.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از برداشت
تصویر برداشت
استنباط، در کشاورزی جمع آوری محصول، در علم اقتصاد برداشتن قسمتی از سرمایه یا سود یک مؤسسه پیش از فرارسیدن موقع تقسیم آن، عمل برداشتن چیزی، تحمل، شکیبایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردانده
تصویر گردانده
گردش داده، چرخانده، کنایه از دیگرگون شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرباشه
تصویر کرباشه
مارمولک، گروهی از جانوران خزنده چابک و شبیه سوسمار با بدن فلس دار و دم بلند که قادرند دم ازدست رفتۀ خود را ترمیم کنند، چلپاسه، کرباسه، باشو، ماتورنگ، کربش، کرفش، کرپوک، کرباشه، کرباشو، کلباسو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آرداله
تصویر آرداله
آردهاله، نوعی آش که با آرد گندم می پختند، اماج، آش اماج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردانیه
تصویر گردانیه
گوشه ای در دستگاه نوا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برداشته
تصویر برداشته
بلند شده، برده شده، حمل شده
فرهنگ فارسی عمید
(گَ)
دهی است از دهستان منگور بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 71هزارگزی جنوب باختری مهاباد و 23هزاروپانصدگزی باختر راه شوسۀ مهاباد به سردشت. هوای آن کوهستانی و سردسیر و دارای 260 تن جمعیت است. آب آن از رود خانه بادین آباد تأمین میشود. محصول آن غلات، توتون و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گَ نَ / نِ)
حلقۀ آهنی است که بدان چیزها آویزند، گردانه، نوعی گردون خردی است که طفلان رفتار از آن آموزند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گِ بَ / بِ)
ورطه. (آنندراج). گرداب:
خداوندا چو آید پای بر سنگ
فتد کشتی در آن گردابۀ تنگ.
نظامی.
غم بیشتر از قیاس خورده ست
گردابه فزون ز قد مرد است.
نظامی.
، طوفان:
از این گردابه چون باد بهشتی
به ساحل گاه قطب آورده کشتی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از گردانیه
تصویر گردانیه
نوایی است از موسیقی قدیم و آن آواز دوم از شش آواز قدیم بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرباشه
تصویر کرباشه
مارمولک مارمولک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرپاشه
تصویر کرپاشه
مارمولک
فرهنگ لغت هوشیار
لیف شوی مالان و جولاهگان و کفشدوزان و آن گیاهی است که مانند جاروب بندند و بدان آب و آهار و شوربا بر جامه ای که بافند پاشند، زنجبیل شامی
فرهنگ لغت هوشیار
گردش داده حرکت داده، بدور در آورده چرخانده، تغییر داده دیگر گون کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردالی
تصویر گردالی
گرد مدور
فرهنگ لغت هوشیار
جرب داشتن گرگین بودن، خارش کردن بدن: شکم چو بیش خوری بیش خواهد از تو طعام بخور مخارش ایرا که معده گر (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرداله
تصویر آرداله
آرد هاله آرد توله
فرهنگ لغت هوشیار
اطاقی که در زمین سازند برای استفاده از خنکی آن و حفظ اغذیه و اشربه، محلی در زیر زمین که تابوت مرده را در آن مینهادند
فرهنگ لغت هوشیار
عمل برداشتن چیزی، جمع آوری محصول گرد آوردن غلات، عمل برداشتن بخشی از سرمایه یا سود یک بنگاه پیش از موقع تقسیم آن عمل گرفتن کارمندی حقوق یا پاداش خود را قبل ازموقع پرداخت، صبر تحمل بردباری، پیش در آمد، قسمت اولیه از سه قسمت اسامی نوبت مرتب -7 نوعی ساز مخصوص بشخص سلطنت
فرهنگ لغت هوشیار
بلند و حمل شده برده شده، کسی که از ترس سیاست و تنبیه فرار میکند شخصی که بجایی مقدس پناه میبرد
فرهنگ لغت هوشیار
مروارید بزرگ و گرانبها که به تنهایی درون صدف را پر کرده باشد، کنایه از فرزند عزیز
فرهنگ لغت هوشیار
گرداب: خداوندا، چو آید پای برسنگ فتد کشتی دران گردابه تنگ... (نظامی)، طوفان: ازین گردابه چون باد بهشتی بساحل گاه قطب آورده کشتی. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
حلقه ای آهنی که بدان چیز ها آویزند، چرخ سنگین چدنی است که محکم به میل لنگ پیچ و مهره شده. عمل عمده گردانه تنظیم ضربان نامرتب پیستونهاست. از محیط گردانه گاهی بعنوان باد بزن برای سرد گردن موتور استفاده کنند ولی امروزه از محیط آن که دندانه دار است بیشتر برای راه انداختن موتور بوسیله سلف استفاده میشود استفاده دیگری که از صفحه گردانه میشود استعمال آن بعنوان یکی از صفحات کلاچ است
فرهنگ لغت هوشیار
گردماه: بارخی رخشان چون گردمهی بر فلکی بر سماوات علی بر شده زیشان لهبی. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
((گِ لِ))
خاکه ذغال که آن را به صورت گلوله درمی آورند و به عنوان سوخت استفاده می کردند، قطعه سنگ تقریباً صاف و معمولاً بزرگتر از قلوه سنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گردایه
تصویر گردایه
مجموعه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پردازه
تصویر پردازه
تابع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گردانش
تصویر گردانش
صرف، مدیریت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گردایش
تصویر گردایش
مجموع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برداشت
تصویر برداشت
استحصال، احساس
فرهنگ واژه فارسی سره