معنی آرداله - فرهنگ فارسی عمید
معنی آرداله
آرداله
آردهاله، نوعی آش که با آرد گندم می پختند، اماج، آش اماج
تصویر آرداله
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با آرداله
گرداله
گرداله
خاکه ذغال که آن را به صورت گلوله درمی آورند و به عنوان سوخت استفاده می کردند، قطعه سنگ تقریباً صاف و معمولاً بزرگتر از قلوه سنگ
فرهنگ فارسی معین
حرداله
حرداله
قسمی از کافور. و ابن بطوطه گوید: به مُل جاوه باشد، یک درهم آن بعلت بسیاری برودت بکشد و گوید بپای نی آن خون آدمی یا فیلی خرد ریزند تا کافور در آن نی گرد شود. (ترجمه سفرنامۀ ابن بطوطه ص 655)
لغت نامه دهخدا
آردهاله
آردهاله
مُرَکَّب اَز: آرد، دقیق + اهالۀ عربی، روغن و چربو، کاچی. حریرۀ آردی. (زمخشری)، اوماج. (صراح)، سخینه. (صراح) (زمخشری)، بلماق. بولماج. آرددوله. آردتوله. آرداله. (مهذب الاسماء)، اَردوله
لغت نامه دهخدا
آردابه
آردابه
آردآب، آردی که به آب شوربا ریزند، شوربائی که آرد در آن آمیزند، آرد به آب آمیخته. کشک
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.