جدول جو
جدول جو

معنی گرایلی - جستجوی لغت در جدول جو

گرایلی
قطعه ایست ضربی در دستگاه شور که در پرده شهناز نواخته میشود و دو ضرب یا چهار ضرب است
فرهنگ لغت هوشیار
گرایلی
نام طایفه ای ترک نژاد و مهاجر در مازندرانگرایلی ها توسط
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرمایل
تصویر گرمایل
(پسرانه)
گرمانک، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دو نفر رهاننده ایرانیان از دست ماران ضحاک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گیرایی
تصویر گیرایی
گیرنده بودن، تاثیر، نفوذ، حالت مخصوص در سیمای شخص که دیگران را مجذوب سازد، جذابیت، فریبندگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گریلی
تصویر گریلی
گوشه ای در دستگاه شور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرایان
تصویر گرایان
در حال گراییدن، گراینده
فرهنگ فارسی عمید
(گَ / گِ)
عمل گراییدن. این کلمه تنها به کار نمی رود بلکه به صورت ترکیب های ذیل آید:
- دست گرایی،: هرکه فضل و قوت خویش بر ضعیفان بپسندد و بدان مغرور گردد و خواهد که دیگران را اگرچه از وی قوی تر باشند دست گرایی کند، هرآینه قوت او برفضیحت و هلاک او دلیل کند. (کلیله و دمنه).
- سرگرایی،:
عاقبت عشق سرگرائی کرد
خاک در چشم کدخدائی کرد.
نظامی.
رجوع به دست گرای، سرگرای و نظایر آنها شود
لغت نامه دهخدا
قوت گیرندگی توانایی گرفتن: تن گوید: بار خدایا مرا بیافریدی بمانند پاره ای هیزم در دستم گیرایی نبود و در پایم روانی نبود، جذابیت فریبندگی، تاثیر نفوذ، صید کردن، اسارت گرفتاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرمایی
تصویر گرمایی
گرمایی شدن، کسی که تحت تاثیر گرما قرار گرفته: بچه گرمایی شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردالی
تصویر گردالی
گرد مدور
فرهنگ لغت هوشیار
گریان بودن: زگریانی که هستم مرغ و ماهی همی گریند بر من همچو من زار. (فرخی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرایان
تصویر گرایان
در حال گرائیدن، متمایل، مایل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاریچی
تصویر گاریچی
کسیکه گاری میراند، دارنده گاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرویتی
تصویر گرویتی
گرانش
فرهنگ لغت هوشیار
قطعه ایست ضربی در دستگاه شور که در پرده شهناز نواخته میشود و دو ضرب یا چهار ضرب است
فرهنگ لغت هوشیار
کنجک فروش، می فروش منسوب به طرایف فروشنده اشیا طرفه و نادر مانند چیزهای زیبا که از چوب و تخته و غیره سازند، فروشنده شراب طرفه و نادر
فرهنگ لغت هوشیار
در ترکیبات آید و صفت را حاصل مصدر سازد بمعنی گراییدن: دست گرایی سرگرایی لشکر گرایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردالی
تصویر گردالی
((گِ))
گرد، مدور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرمایی
تصویر گرمایی
مربوط به گرما، کسی که تحت تأثیر گرما قرار گرفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گیرایی
تصویر گیرایی
جذابیت، گرفتگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گویالی
تصویر گویالی
کروی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گرایند
تصویر گرایند
احتمال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گرمایشی
تصویر گرمایشی
حرارتی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گیرایی
تصویر گیرایی
جذبه، درک، جذابیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گرافیکی
تصویر گرافیکی
Graphic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گرمایی
تصویر گرمایی
Thermal, Warmness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گرامری
تصویر گرامری
Grammarian
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گرمایی
تصویر گرمایی
térmico, calor
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گرامری
تصویر گرامری
gramático
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گرافیکی
تصویر گرافیکی
gráfico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گرامری
تصویر گرامری
Grammatiker
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گرافیکی
تصویر گرافیکی
grafisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گرمایی
تصویر گرمایی
thermisch, Wärme
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گرمایی
تصویر گرمایی
termiczny, ciepło
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گرامری
تصویر گرامری
gramatyk
دیکشنری فارسی به لهستانی