- گرازنده
- کسی که از روی ناز و تکبر راه می رود، خرامنده،
برای مثال دلیری کند با من این نادلیر / چو گور گرازنده با شرزه شیر (نظامی۵ - ۸۲۳)
معنی گرازنده - جستجوی لغت در جدول جو
- گرازنده
- از روی ناز و تکبر خرامنده: دلیری کند با من آن نا دلیر چو گور گرازنده با شرزه شیر. (نظامی)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
متناسب
ورجاوند
اسم برازنده، شایسته لایق زیبنده: شغل برازنده، متناسب شکیل: اندام برازنده
بلند کننده، بالابرنده
آرایش دهنده، نظم دهنده
آهنگ کننده، رغبت کننده
شایسته، لایق، زیبنده، مناسب
فرار کننده، کسی که از دست دیگری یا از برابر چیزی می کند
آرایش دهنده، پیرایش کننده
افرازنده بلند کننده، گشاینده، مسدود کننده بند کننده
ذوب کننده آب کننده: صهر گدازنده پیه، ذوب شونده حل شونده، لاغر شونده کاهش یابنده: ... که کامت بگیتی فرازنده باد، تن دشمنانت گدازنده باد، قابل گداختن ذوب شدنی: و اندر کو ههای وی (ماورا النهر) معدن سیم است وزر سخت بسیار با همه جوهر های گدازنده که از کوه خیزد
مایل متمایل: بل واجب است که بر یک حال سوی مرکز گراینده باشد، معتقد مومن: بیزدان کند پوزش او از گناه گراینده گردد بایین وراه، سنگین وزین: ارگراینده نباشد سیم او در جیب من از سبکساری بناگه باد بر باید مرا. (سوزنی)، در ترکیبات بمعنای جنباننده پیچاننده آید: گراینده تیغ گراینده گرز
فرار کننده فرار، فارغ برکنار: خداوند بخشایش و راستی گریزنده از کژی و کاستی، ترسو: به پرموده گفت: ای گریزنده مرد تو گرد دلیران جنگی مگرد خ، جمع گریزندگان
بلند کننده، گشاینده، مسدود کننده
آب کننده، ذوب کننده
مصرف کننده
اپراتور، مدیر
مبتدی، منشی
آنکه آرایش دهد
مطمئن
کسی که حیوان علفخوار را در چراگاه بچرا وا دارد
آنکه با ناز و تکبر راه رود
خراش دهنده