جدول جو
جدول جو

معنی گذران - جستجوی لغت در جدول جو

گذران
جریان
تصویری از گذران
تصویر گذران
فرهنگ واژه فارسی سره
گذران
گذرنده، رونده مثلاً آب گذرا، جهان گذرا، ناپایدار
گذران کردن: گذراندن روزگار، زندگانی کردن، امرار معاش کردن
تصویری از گذران
تصویر گذران
فرهنگ فارسی عمید
گذران
گذرنده، فانی سپری شونده: مگذران روز سلامت بملامت حافظ، چه توقع زجهان گذران میداری ک (حافظ)، امرار معاش: گذران این خانواده از حاصل مزرعه ای کوچک است
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گذرانه
تصویر گذرانه
اتفاقی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آذران
تصویر آذران
(پسرانه)
آتش ها
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گذردن
تصویر گذردن
گذشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گذربان
تصویر گذربان
محافظ راه، پاسبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیران
تصویر گیران
گیرنده، در حال گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گذربان
تصویر گذربان
((گُ ذَ))
محافظ، راهدار، آن که باج و خراج راه نزد وی جمع شود، ملاح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گذرا
تصویر گذرا
آنی، موقتی، موقت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گران
تصویر گران
مقابل سبک، سنگین
مقابل ارزان، پربها
کنایه از ناپسند، ناگوار
کنایه از عمیق، سنگین، برای مثال آدمی پیر چو شد حرص جوان می گردد / خواب در وقت سحرگاه گران می گردد (صائب - ۸۶۷)
کنایه از مشکل، دشوار
کنایه از سخت، شدید
کنایه از فراوان، انبوه
کنایه از آنکه معاشرت با او سبب رنجش می شود، گران جان
دستۀ جو یا گندم درو کرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گذرا
تصویر گذرا
موقت، زود گذر، بی اعتبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران
تصویر گران
سنگین و ثقیل، پربها، نقیص سبک و ارزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران
تصویر گران
((~. شُ دَ))
سنگین شدن، وزین شدن، بالا رفتن نرخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گران
تصویر گران
((گِ))
سنگین، ثقیل، پربها، بسیار، بی شمار، سنگینی، سنگینی غم، ناگوار، ناپسند، طاقت فرسا، مشکل، عظیم، بزرگ، مؤثر، کاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گذرا
تصویر گذرا
((گُ ذَ))
گذرنده، زودگذر، موقت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گران
تصویر گران
Costly, Expensive, Pricey, Unaffordable
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گذرا
تصویر گذرا
Fleeting, Passing, Transiently
دیکشنری فارسی به انگلیسی
passageiro, transitoriamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
kostspielig, teuer, unerschwinglich
دیکشنری فارسی به آلمانی
flüchtig, vorübergehend
دیکشنری فارسی به آلمانی
przelotny, przejściowy, tymczasowo
دیکشنری فارسی به لهستانی
kosztowny, drogi, niedostępny
دیکشنری فارسی به لهستانی
дорогой , недоступный
دیکشنری فارسی به روسی
мимолётный , мимолетный , временно
دیکشنری فارسی به روسی
дорогий , недоступний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
швидкоплинний , минущий , тимчасово
دیکشنری فارسی به اوکراینی
fugaz, pasajero, de manera transitoria
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
costoso, caro, inasequible
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
coûteux, cher, inabordable
دیکشنری فارسی به فرانسوی
fugace, passager, de manière transitoire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
costoso, inaccessibile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
fugace, passeggero, transitoriamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
vluchtig, voorbijgaand, tijdelijk
دیکشنری فارسی به هلندی