معنی گذران - فرهنگ فارسی عمید
معنی گذران
- گذران
- گذرنده، رونده مثلاً آب گذرا، جهان گذرا، ناپایدار
گذران کردن: گذراندن روزگار، زندگانی کردن، امرار معاش کردن
تصویر گذران
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با گذران
گذران
- گذران
- گذرنده، فانی سپری شونده: مگذران روز سلامت بملامت حافظ، چه توقع زجهان گذران میداری ک (حافظ)، امرار معاش: گذران این خانواده از حاصل مزرعه ای کوچک است
فرهنگ لغت هوشیار
گذربان
- گذربان
- محافظ، راهدار، آن که باج و خراج راه نزد وی جمع شود، ملاح
فرهنگ فارسی معین