جدول جو
جدول جو

معنی گذاره - جستجوی لغت در جدول جو

گذاره
گذشتن از جایی، عبور، مجرا، معبر، گذرگاه
گذاره کردن: عبور کردن، گذشتن، عبور دادن، گذراندن، برای مثال ز رودهایی لشکر همی گذاره کنی / که دیو هرگز در وی نیافتی پایاب (مسعودسعد - ۵۷)
تصویری از گذاره
تصویر گذاره
فرهنگ فارسی عمید
گذاره
معبر، گذرگاه، مجری
تصویری از گذاره
تصویر گذاره
فرهنگ لغت هوشیار
گذاره
((گِ رِ))
گذر کردن، گذر
تصویری از گذاره
تصویر گذاره
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

در دستور زبان قسمتی از جمله که به همراه فعل ربطی به نهاد نسبت داده می شود، مسند، خبر، گزاردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گواره
تصویر گواره
گلۀ گاو، گاواره، گوباره، کوپاره
مخفّف واژۀ گاهواره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گذارده
تصویر گذارده
نهاده شده، گذاشته
فرهنگ فارسی عمید
(گُ دَ / دِ)
نهاده شده. وضعشده. قرارداده شده
لغت نامه دهخدا
(گُ رِ)
گذشتن، ترک دادن، گذرانیدن. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
گذرنده. عبورکننده:
چه آن سوگند و چه باد گذاری
چه آن زنهار و چه ابر بهاری.
(ویس و رامین).
مرا تنها بماند ایدر به خواری
چو خان رهگذر مرد گذاری.
(ویس و رامین).
نگر تا هیچگونه غم نداری
که تیمار جهان باشد گذاری.
(ویس و رامین).
چرا از بهر آن اندوه داری (از بهر جهان)
که هست ایدر جهان چون تو گذاری.
(ویس و رامین).
دریغا آن همه امیدواری
که شد ناچیز چون باد گذاری.
(ویس و رامین).
،
{{حاصل مصدر}} بصورت ترکیب های ذیل آید و معنی حاصل مصدر دهد:
ترکیب ها:
- تاج گذاری. روزگذاری. ریل گذاری. مرهم گذاری. واگذاری. رجوع به هر یک از این مدخل ها شود
لغت نامه دهخدا
(گُ / گِ فَ / فِ)
هر چیز که به تخمین و گمان بود و کیل و وزن نکرده باشند از این جهت بمعنی بسیار و بیحساب آید. (غیاث) (آنندراج) ، مجازاً بمعنی هرزه و بیهوده. محرف ’گزافه’. رجوع به گزافه شود
لغت نامه دهخدا
(گُ رَ / رِ)
بالا خانه تابستانی. (برهان) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی). و آن را پردار، فردار و فرداره نیز گویند. (جهانگیری) ، تخته هایی باشد که بام خانه را بدان تخته پوشانند. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(شِ یَ)
بدخو گردیدن شتر. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مذارّ شدن ناقه. (از اقرب الموارد). رجوع به مذارّت و نیز رجوع به مذار شود
لغت نامه دهخدا
(گُ رَ / رِ)
تعبیر خواب، تفسیر و شرح عبارت. (برهان) (آنندراج) :
سخن حجت گزارد نغز و زیبا
که لفظ اوست منطق را گزاره.
ناصرخسرو.
رؤیاست مثلهای قران جز بگزاره
آسان نشود بر تو نه امثال و نه احوال.
ناصرخسرو.
، زیادتی و فراوانی و مبالغه. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
دهی است از دهستان ملک بخش مرکزی شهرستان گرگان که در 22000 گزی خاور گرگان و 1000 گزی شمال راه شوسۀ گرگان به گنبد واقع شده است. هوای آن معتدل مرطوب و مالاریائی است. سکنۀ آن 90 تن است. آب آن از قنات تأمین می شود. محصول آن برنج، غلات توتون و سیگار است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان بافتن پارچه های ابریشمی و کرباس است. گناره راه فرعی به شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(گُ رَ / رِ)
بمعنی گزاره که تعبیر و تفسیر خواب باشد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رُب ب)
پلید گردیدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). و این از باب سمع و نصر وکرم هر سه آمده است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فِ رِنِ)
ترسانیدن
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فاش کننده راز گردیدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ کَ / کِ دَ)
وضع. نهادن. گذاشتن:
بزد گرز و بفکند در را ز جای
پس آنگه سوی خانه بگذارد پای.
فردوسی.
، ادا کردن. (برهان). بجای آوردن. انجام دادن: این است امارت سعادت آخرت طلب کردن... و از گذارد فرمان حق تعالی تقاعد نمودن. (تاریخ بیهقی). اگر این کس باطنی باشد و خویشتن بگذارد احکام شریعت رنجه ندارد تن او روضۀ بهشت باشد. (بیان الادیان). از حقوق پادشاهان بر خدمتکاران گذارد حق نعمت است. (کلیله و دمنه). خردمند... را چاره نیست از گذارد حق. (کلیله و دمنه). دور بودن از مناهی و تعجیل کردن به گذارد حقوق. (تذکره الاولیاء).
لغت نامه دهخدا
تصویری از گواره
تصویر گواره
مخفف گهواره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بذاره
تصویر بذاره
از پارسی برزافشان
فرهنگ لغت هوشیار
گذرنده عبور کننده: چه آن سوگند و چه باد گذاری چه آن زنهار و چه ابر بهاری. (ویس ورامین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گذارش
تصویر گذارش
ترک دادن، گذرانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گذارد
تصویر گذارد
وضع نهادن، گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تخته هایی که بام خانه را بدانها پوشانند، بالا خانه تابستانی فروار فرواره
فرهنگ لغت هوشیار
انجام دادن اجرا، پرداخت تادیه، بیان اظهار، شرح تفسیر: سخن حجت گزارد نغز و زیبا که لفظ اوست منطق را گزاره. (ناصر خسرو)، طرح (نقاشی)، یا گزاره خواب. تعبیر خواب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نذاره
تصویر نذاره
ترس و بیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزاره
تصویر گزاره
((گُ رِ))
تعبیر خواب، شرح و تفسیر، بیان، اظهار، گزارش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گذارش
تصویر گذارش
((گُ رِ))
عبور، گذشتن، عبور دادن، گذرانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گذارده
تصویر گذارده
((گُ دِ))
وضع شده، قرارداد شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گذارد
تصویر گذارد
((گُ))
نهادن، گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گداره
تصویر گداره
((گُ رِ))
بالاخانه تابستانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گزاره
تصویر گزاره
مسند، عبارتی که آگاهی نسبت به مسندالیه می دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گواره
تصویر گواره
((گَ رَ یا رِ))
مخفف گهواره است، گله گاو، خانه زنبور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گزاره
تصویر گزاره
حکم، عبارت، قضیه، جمله
فرهنگ واژه فارسی سره