جدول جو
جدول جو

معنی گاوناک - جستجوی لغت در جدول جو

گاوناک
بسیارگاو، دارای گاو بسیار: ارض مثوره، زمینی گاوناک، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
گاوناک
جایی که در آن گاو فراوان باشد: ارض مثوره زمینی گاوناک
تصویری از گاوناک
تصویر گاوناک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماهناک
تصویر ماهناک
(دخترانه)
روشنی ماه و مهتاب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تابناک
تصویر تابناک
(دخترانه)
جذا ب، روشن و درخشنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فارناک
تصویر فارناک
(پسرانه)
فارناس، نام برادر همسر داریوش سوم پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گارنیک
تصویر گارنیک
(پسرانه)
پری کوچک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گاودار
تصویر گاودار
کسی که گاو نگهداری کند و گاو پرورش بدهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاوباز
تصویر گاوباز
کسی که سوار بر اسب یا پیاده با گاو نبرد کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مارناک
تصویر مارناک
ویژگی زمینی که در آن مار بسیار باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاوتاز
تصویر گاوتاز
چوپان و نگهبان گلۀ گاو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردناک
تصویر گردناک
گردآلود، پرگرد و خاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاوسار
تصویر گاوسار
گاوسر، گرزی که به شکل سر گاو ساخته باشند، گوسر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آهوناک
تصویر آهوناک
آهومند، دارای عیب و نقص، عیب دار، معیوب، آهوناک، بیمار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تابناک
تصویر تابناک
دارای فروغ و پرتو، تابان، درخشان، جذاب، کنایه از خوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گیاهناک
تصویر گیاهناک
جایی که گیاه بسیار روییده باشد، زمین پرگیاه
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان اشترجان بخش فلاورجان شهرستان اصفهان، واقع در 8 هزارگزی جنوب فلاورجان و 2 هزارگزی جنوب راه شهرکرد به اصفهان، جلگه، معتدل دارای 634 تن سکنه، آب آنجا از زاینده رود، محصول آنجا غلات، برنج، پنبه، تریاک، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان کرباس بافی، راه آن ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(وَ جَ)
نوعی از خیار کوچک و تازه. (آنندراج). کاونجک. رجوع به کاونجک شود، رستنی باشد. (آنندراج) ، گوشت. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
از نواحی تنگستان دو فرسخی جنوب تنگستان از بلوکات دشتستان، (فارسنامۀ ناصری ص 207 و فهرست ص 25)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گاودار
تصویر گاودار
کسی که گاو را نگهدارد و تربیت کند
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پیاده یا سواره با گاو (ورزاو) مبارزه کند و او را ببازی گیرد، کولی قره چی غریب اشمار
فرهنگ لغت هوشیار
نگاهبان گاو پرورنده گاو محافظ گاو گاویار: پس بگاوبان گفت که این فرزند (فریدون) را بتو خواهم سپرد
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گاو را در صحرابرای چرا برد چوپان گاو، آنکه گاو آهن را براند خیش ران
فرهنگ لغت هوشیار
پرگرد و غبار مغبر: مردی بود که سفرهاء دراز کند و اشعث و اغبر و گردناک شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیاهناک
تصویر گیاهناک
دارای گیاه صاحب نبات: فرش بالفتح... جای گیاه ناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماهناک
تصویر ماهناک
جای روشن شده بواسطه مهتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاودان
تصویر گاودان
زاغه زاغد آغل گاو
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از گونه های فرفیون است که آنرا شبرم نیز گویند. ولی آنرا با شبرم کبیر - که گونه دیگری از گیاه فرفیون است و بنام ماهودانه نیز نامیده میشود نباید اشتباه کرد کانیطومک شرنب حجازی احلب دریا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاویار
تصویر گاویار
گاوبان چوپان گاو
فرهنگ لغت هوشیار
خزنده ایست از راسته تمساحها که مخصوص هند و مجمع الجزایر سوند است و طولش گاهی بالغ بر 6 متر میشود. این خزنده دارای پوزه ای دراز و نسبه باریک است و بواسطه دندانهای کوچک و ضعیفی که در حاشیه فکینش قرار دارد بانسان نمیتواند آزاری برساند و از تغذیه ماهیان میزید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شادناک
تصویر شادناک
خوشحال و شاد خوشحال مسرور فرحناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابناک
تصویر تابناک
تابدار روشن درخشان مشعشع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارناک
تصویر خارناک
جایی که خار بسیار باشد پرخار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالناک
تصویر خالناک
دارای خال بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آهوناک
تصویر آهوناک
معیوب معیوب دارای عیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مارناک
تصویر مارناک
جایی که مار در آن بسیار باشد
فرهنگ لغت هوشیار