جدول جو
جدول جو

معنی گاوبند - جستجوی لغت در جدول جو

گاوبند
واحد زراعتی، کسی که یک جفت گاو داشته باشد و با پرداخت سهمی در قسمتی از ملک دیگری زراعت کند، صاحب گاو
تصویری از گاوبند
تصویر گاوبند
فرهنگ فارسی عمید
گاوبند
آنکه اجازه دارد با پرداخت حقی در قسمتی از ملک دیگری زراعت کند. مؤلف آنندراج آرد: گاوبند. (فارسی) :
بود رشوه قصاب را گاوبند
و گرنه شود کشته در گوسفند.
و معنی آن را ننوشته است. و رجوع به گاوبندی شود
لغت نامه دهخدا
گاوبند((بَ))
صاحب گاوی که می تواند با پرداخت سهمی در قسمتی از ملک دیگری زراعت کند
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاربند
تصویر کاربند
کاربندنده، به کار برنده، عمل کننده، برای مثال پر اندیشه شد جان پولادوند / که آن بند را چون شود کاربند (فردوسی - ۳/۲۷۰)، مطیع، فرمان بردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جادوبند
تصویر جادوبند
کسی که سحر را از کار بیندازد، چیزی که سحر را باطل کند، کنایه از بسیار زیبا، برای مثال دلفریبی به غمزه جادوبند / گل رخی قامتش چو سرو بلند (نظامی۴ - ۶۵۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عدوبند
تصویر عدوبند
دشمن بند، اسیرکنندۀ دشمنان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاورنگ
تصویر گاورنگ
مانند سر گاو، گاوسر، گاومانند، گاوسار، گرزی که آن را به شکل سر گاو ساخته باشند، برای مثال بیامد خروشان بدان دشت جنگ/ به چنگ اندرون گرزۀ گاو رنگ (فردوسی - ۲/۱۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاربند
تصویر خاربند
پرچین، دیواری که از بوته های خار و شاخه های درخت در گرداگرد باغ یا کشتزار درست کنند، شاخ و برگ درخت و بوته های خار که بر سر دیوار باغ به ردیف بگذارند تا مانع عبور شود
خاربست، خارچین، فلغند، کپر، چپر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازوبند
تصویر بازوبند
نواری پارچه ای برای نشان دادن ماموریت خاص، عزا یا عضویت در یک گروه خاص، حلقه ای فلزی که برای زینت به بازو بسته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاوباز
تصویر گاوباز
کسی که سوار بر اسب یا پیاده با گاو نبرد کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سروبند
تصویر سروبند
عهد، زمان، وقت، هنگام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باربند
تصویر باربند
جای بستن بار در سقف اتومبیل یا اتوبوس
باره بند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلوبند
تصویر گلوبند
زیوری که زنان به گردن خود می بندند، آنچه برای زینت به گردن ببندند، گردن بند
فرهنگ فارسی عمید
(گُ / گَ بَ)
گردن بند. سینه ریز. مخنقه. (دهار) (زمخشری). هجار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ / دِ)
بندۀ گاو. بکار برندۀ گاو. خربنده: فدادون، شتربانان وچوپانان و گاوبندگان و کشاورزان... (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(پِ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه، واقع در 10000گزی شمال کرمانشاه و 1000گزی جنوب شوسۀ کردستان، کنار قره سو، دشت، سردسیر. دارای 500 تن سکنه. آب آن از قره سو. محصول آنجا غلات و خیار دیمی، لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
مرکز بلوک فومستان در ناحیۀ عباسی و جنوب لارستان که همان قصبۀ فومستان باشد. (فارسنامۀ ناصری ج 2 ص 290). و رجوع به فومستان شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
حقی که در بعض املاک دیگران دارند، که بموجب آن توانند به نفع خود مقداری از اراضی آن را همه ساله زراعت کنند و بهره بردارند. زرع در دهی که مالک او دیگری است با اجازۀ صاحب ده. عمل آنکه مجاز است در قسمتی از ملک دیگری با ادای حقی زراعت کند و بهره بردارد، با کسی گاوبندی داشتن، در منافعی نامشروع با هم شریک بودن. با کسی گاوبندی کردن. با او در عملی شریک شدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از گلوبند
تصویر گلوبند
گردن بند
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه اجازه دارد با پرداخت حقی در قسمتی از ملک دیگری زراعت کند، شخصی که واسطه میان مالک و زارع است و چند بنه را بعنوان یک واحد زراعتی اداره میکند (در تهران مستعمل است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاوبندی
تصویر گاوبندی
در منافعی نا مشروع با هم شریک بودن
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه بر پای بندند بندی که بر پای مجرم بندند پاوند، قندان کودک، گرفتار مقید، فریفته مفتون عاشق دلباخته، متاهل دارای همسر
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که ببازو بندند از آلات زینت یا سنگهای گرانبها، پارچه ای که برای علامت و شعاری نقش شده باشد، دعایی که بر کاغذ یا پارچه نوشته و بر بازو بندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آروبند
تصویر آروبند
آنکه استخوان شکسته و از جای بر آمده را بهم پیوندد شکسته بند
فرهنگ لغت هوشیار
نزله بند معزمی که پاره ای دردها را چون سر درد و غیره با عزیمت علاج کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باربند
تصویر باربند
آنکه بارها را بندد، نواری که با آن بار را استوار کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داربند
تصویر داربند
چوب بند چوب بست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلوبند
تصویر گلوبند
((~. بَ))
گردن بند، سینه ریز، دستمال گردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پایبند
تصویر پایبند
متعهد، ملتزم، مقید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از راهبند
تصویر راهبند
مانع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بازوبند
تصویر بازوبند
آصره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از داومند
تصویر داومند
مدعی
فرهنگ واژه فارسی سره
عقد، گردن بند، گلوند، قلاده، دستمال گردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر مردی در خواب ببیند گلو بند بسته است خوب نیست. چیزهای زنانه در خواب برای مردان نشان از بی آبروئی و هتک حرمت و نفی احترام و شخصیت مردانه است مثل بزک کردن، دامن و کرست بستن و از جمله همین گلو بند داشتن. البته فرق است بین گلو بند زینتی زنان و زنجیر طلائی که مردان همراه یک پلاک یا سکه منقش به اسم خدا و اولیا به گردن می بندند. با این توضیح گلو بند در خواب تعهد و دین است اعم از دین اخلاقی یا مالی. اگر در خواب ببینید که گلوبندی بر گردن دارید خواب شما می گوید مدیون خواهید شد یا مدیون هستید. چنانچه در خواب ببینید گلوبندی دارید و آن را باز می کنید و گردن لخت خود را مشاهده می نمائید نشان آن است که از زیر بار دین بیرون می آئید و وام خود را می گذارید یا تعهد خویش را انجام می دهید. سنگینی و کلفتی گلو بند از هر جنسی که باشد نشان سبکی و سنگینی دین است. اگر گلوبند کلفت و سنگین باشد وام شما سنگین است و اگر نازک باشد اندک است. منوچهر مطیعی تهرانی
فرهنگ جامع تعبیر خواب
گوسفند
فرهنگ گویش مازندرانی