جدول جو
جدول جو

معنی گاترمه - جستجوی لغت در جدول جو

گاترمه
افسار گسیخته، حرفی از روی بی خردی زدن، یاوه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گاورسه
تصویر گاورسه
هر چیز خرده ریزه که شبیه گاورس باشد، برای مثال گاورسه چو کرد می ندانی / بایدت سپرد زر به زرگر (ناصرخسرو - ۹۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخترمه
تصویر اخترمه
غنایمی که در جنگ از دشمن شکست خورده به دست می آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محترمه
تصویر محترمه
زن محترم، آنکه احترام او لازم است، قابل احترام، حرمت داشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
پهن شده
فرهنگ فارسی عمید
(در میان ایلهای کرمانشاه (یخترمه) نیز گویند) اسب و سح و بار و بنه دشمن که پس از کشتن وی تصاحب کنند
فرهنگ لغت هوشیار
حبه ای که از سیم سازند باندازه یک ارزن: گاورسه چو کرد می ندانی بایدت سپرد زر بزرگر. (ناصر خسرو) یا گاورسه نقره گون. گوهر تیغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گازرگه
تصویر گازرگه
گازرگاه: بگازر گهی کاندرو بود سنگ سر جوی را کارگر کرده تنگ
فرهنگ لغت هوشیار
پهن کرده منبسط: من ایران نخواهم نه خاور نه چین نه شاهی نه گسترده روی زمین، مفروش فرش شده: حمص شهریست بزرگ و خرم و آبادان و همه راههای ایشان بسنگ گسترده است
فرهنگ لغت هوشیار
محترمه در فارسی مونث محترم: آزرمیک گرامی ارجمند مونث محترم جمع محترمات. مونث محترم جمع محترمات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
((گُ تَ دِ))
پهن کرده، پهن شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخترمه
تصویر اخترمه
((اَ تَ مِ یا مَ))
اسب و سلاح و بار و بنه دشمن که پس از کشتن وی تصاحب کنند، در میان ایل های کرمانشاه به یخترمه معروف است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاورسه
تصویر گاورسه
((وَ رْ س))
هرچیز خرد و ریز مانند گاورس، ریزه کاری در زرگری به ویژه در انگشتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یخترمه
تصویر یخترمه
((اَ تَ مِ یا مَ))
اسب و سلاح و بار و بنه دشمن که پس از کشتن وی تصاحب کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
وسیع، کثیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
Expansive, Broad, Rampant, Roomy, Widely, Wideranging, Widespread
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
large, expansif, rampant, spacieux, largement, étendu, répandu
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
กว้าง , กว้าง , แพร่หลาย , กว้างขวาง , อย่างกว้างขวาง , กว้างขวาง , แพร่หลาย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
pana, kwa upana
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
geniş, yaygın, geniş bir şekilde, geniş kapsamlı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
広い , 広大な , 広がる , 広々とした , 広く , 広範囲な , 広範囲の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
宽的 , 广阔的 , 泛滥的 , 宽敞的 , 广泛地 , 广泛的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
lebar, luas, merajalela, secara luas, tersebar luas
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
רחב , נרחב , נפוץ , מרווח , בצורה רחבה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
넓은 , 광대한 , 만연한 , 널리 , 넓은 범위 , 널리 퍼진
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
breit, expansiv, weit verbreitet, geräumig, weit, weitreichend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
चौड़ा , विशाल , व्यापक , विशाल , व्यापक रूप से , विस्तृत
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
breed, expansief, wijdverspreid, ruim, wijd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
ampio, espansivo, rampante, spazioso, ampiamente, diffuso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
ancho, expansivo, rampante, espacioso, ampliamente, extenso, generalizado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
широкий , обширний , розповсюджений , просторий , широко , поширений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
широкий , обширный , повсеместный , просторный , широко , обширный , широкораспространённый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
szeroki, rozległy, rozpowszechniony, przestronny, szeroko, powszechny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
largo, expansivo, rampante, espaçoso, amplamente, amplo, generalizado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
প্রশস্ত , ব্যাপক , ছড়িয়ে পড়া , প্রশস্ত , বিস্তৃতভাবে , বিস্তৃত
دیکشنری فارسی به بنگالی