- کوهسار (پسرانه)
- جایی که دارای کوههای متعدد است
معنی کوهسار - جستجوی لغت در جدول جو
- کوهسار
- کوهستان، جایی که در آن کوه بسیار باشد، کوهسار
- کوهسار
- کهستان، کوهساره، کوهستان، ناحیه کوه
- کوهسار ((هْ))
- کوهپایه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کوهستان: راهرو را بال و پرواز است سختیهای دهر کوهساران میشود سنگ فسان این سیل را. (صائب)
سر کوه، بالاترین قسمت کوه
کوهسار، کوهستان، جایی که در آن کوه بسیار باشد
مخفف کوهسار، یعنی زمین و جائی که در آنجا کوه بسیار باشد
اسبی که رنگ آن بسرخی گراید بور
خشخاش، غلاف و غوزۀ خشخاش
نوعی مار بی زهر که حشرات را می خورد
جایی که در آن کوه بسیار باشد، کوهسار
زمینی که در آن چاه بسیار باشد، سر چاه، دهانۀ چاه، مطلق چاه، برای مثال دو پایش فروشد به یک چاهسار / نبد جای آویزش و کارزار (فردوسی - ۵/۴۵۲) ، چاهساری هزارپایه در او / ناشده کس مگر که سایه در او (نظامی۴ - ۶۷۵)
خشخاش
جائی که کوه بسیار باشد و آنرا کهستان هم نیز گویند
حصه و پاره و لختی از کوه را گویند
آنکه کوه را طی کند
آنکه یا آنچه کوه را بدرد کوه شکاف: نوک سنان کوه در سینه دوز او از بازوی سپهر کمانکش سپر گشاد. (جوامع الحکایات)
کوچۀ تنگ و سرپوشیده، ساباط، دالان
کاسر، پرندگان شکاری، جمع واژۀ کاسر
برآمدگی پشت شتر که از پیه و چربی انباشته شده، برآمدگی روی شانۀ گاو
سیاکوتی، درختچه ای از تیرۀ گل سرخیان با شاخه های انبوه و خاردار و برگ های سبز تیره که گل های آن در طب به عنوان مقوی قلب و ضد تشنج به صورت دم کرده یا پودر به کار می رود، بلک، سرخ ولیک، قره گیله، ولک، کورچ، کویچ، مارخ، ولیک، سیاه الله
به گونه رمن مرغان شکاری