سرگشته، سرگردان، گیج، حیران، سرگشتگی، سرگردانی، برای مثال هیچ راحت می نبینم در سرود و رود تو / جز که از فریاد و زخمه ات خلق را کاتوره خاست (رودکی - ۵۲۱)
سرگشته، سرگردان، گیج، حیران، سرگشتگی، سرگردانی، برای مِثال هیچ راحت می نبینم در سرود و رود تو / جز که از فریاد و زخمه ات خلق را کاتوره خاست (رودکی - ۵۲۱)
در لغت فرس اسدی چ هرن آمده: کانور (با نون) شیفته سار باشد، خفاف گوید: چه چیز است آنکه با زرّ است و با زور همی سازد بکار سازش گور بگور اندر شود ناگه پیاده برون آید سوار از گور کانور، (لغت فرس چ هرن ص 36)، و ظاهراً ’کانور’ مصحف کاتور و لغتی است در کاتوره، شعوری این کلمه را ’کاتوار’ بضم تاء مثناه ضبط کرده و شاهدی از شمس فخری آورده که شاهد ’کاتوره’ است بدین صورت: دوستش عاقل است و پابرجا دشمنش ابله است و کاتوره، (شعوری ج 2 ص 236)، رجوع به کاتوره شود
در لغت فرس اسدی چ هرن آمده: کانور (با نون) شیفته سار باشد، خفاف گوید: چه چیز است آنکه با زرّ است و با زور همی سازد بکار سازش گور بگور اندر شود ناگه پیاده برون آید سوار از گور کانور، (لغت فرس چ هرن ص 36)، و ظاهراً ’کانور’ مصحف کاتور و لغتی است در کاتوره، شعوری این کلمه را ’کاتوار’ بضم تاء مثناه ضبط کرده و شاهدی از شمس فخری آورده که شاهد ’کاتوره’ است بدین صورت: دوستش عاقل است و پابرجا دشمنش ابله است و کاتوره، (شعوری ج 2 ص 236)، رجوع به کاتوره شود