ابله و نادان بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 459). به معنی کهبل است که بی عقل و ابله و احمق باشد. (برهان). کهبل و احمق و ابله را گویند. (آنندراج) : گر نه ای کهبله چرا گشتی به در خانه رئیس خسیس ؟ بهرامی (از لغت فرس). رجوع به کهسله و لهبله و کهبل شود
ابله و نادان بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 459). به معنی کهبل است که بی عقل و ابله و احمق باشد. (برهان). کهبل و احمق و ابله را گویند. (آنندراج) : گر نه ای کهبله چرا گشتی به در خانه رئیس خسیس ؟ بهرامی (از لغت فرس). رجوع به کهسله و لهبله و کهبل شود
پوست درختی است نازک و تنک مانند شیطرج، و آن را در دواها به کار برند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کهیلا و کهیله اسم هندی سلیخه است. (فهرست مخزن الادویه)
پوست درختی است نازک و تنک مانند شیطرج، و آن را در دواها به کار برند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کهیلا و کهیله اسم هندی سلیخه است. (فهرست مخزن الادویه)
مؤنث کهل. ج، کهلات، کهلات، و گفته اند کمتر به طور تنها، زن را کهله گویند و بیشتر گویند: امراءه شهله کهله. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به کهل شود
مؤنث کهل. ج، کَهْلات، کَهَلات، و گفته اند کمتر به طور تنها، زن را کهله گویند و بیشتر گویند: امراءه شهله کهله. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به کهل شود
گاورسهایی بود که از زر و سیم و ارزیز سازند. (نسخه ای از فرهنگ اسدی، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ریزه های سیم و زر. (فرهنگ رشیدی). ریزه ها و گاورسهای زر و سیم را گویند. (برهان) (آنندراج). ریزه های زر و سیم. (ناظم الاطباء) : بر کهلۀ هجرانت کنون رانی کفشیر بر کهلۀ داغش بر کفشیر نرانی. منجیک (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بر پشت اگر خار کشی و دخ و دهله به زآنکه ز دونان طلبی ناسره کهله. ؟ (از فرهنگ رشیدی). ، زر سفید را نیز گفته اند، و به ترکی آقچه خوانند. (برهان). زر سپید رایج را نیز گفته اند، و به ترکی آقچه خوانند. (آنندراج). زر سفید رایج. (ناظم الاطباء)
گاورسهایی بود که از زر و سیم و ارزیز سازند. (نسخه ای از فرهنگ اسدی، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ریزه های سیم و زر. (فرهنگ رشیدی). ریزه ها و گاورسهای زر و سیم را گویند. (برهان) (آنندراج). ریزه های زر و سیم. (ناظم الاطباء) : بر کهلۀ هجرانْت کنون رانی کفشیر بر کهلۀ داغش بر کفشیر نرانی. منجیک (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بر پشت اگر خار کشی و دخ و دهله به زآنکه ز دونان طلبی ناسره کهله. ؟ (از فرهنگ رشیدی). ، زر سفید را نیز گفته اند، و به ترکی آقچه خوانند. (برهان). زر سپید رایج را نیز گفته اند، و به ترکی آقچه خوانند. (آنندراج). زر سفید رایج. (ناظم الاطباء)
سپیدی مایل به تیرگی یا سیاهی یا تیرگی که به سیاهی زند، یا رنگی است خاص شتر را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ازناظم الاطباء). تیرگی به سیاهی آمیخته، یا رنگی است خاص شتر را. (از اقرب الموارد). ابوعمرو گفت که کهبه رنگی غیرخالص است خاصه در سرخی. (از منتهی الارب)
سپیدی مایل به تیرگی یا سیاهی یا تیرگی که به سیاهی زند، یا رنگی است خاص شتر را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ازناظم الاطباء). تیرگی به سیاهی آمیخته، یا رنگی است خاص شتر را. (از اقرب الموارد). ابوعمرو گفت که کهبه رنگی غیرخالص است خاصه در سرخی. (از منتهی الارب)
به معنی نادان و احمق باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مقایسه شود با گیلکی کوسخول (ابله، احمق) ، بنابراین کهسله = کهسل اصح است. (حاشیۀ برهان چ معین)
به معنی نادان و احمق باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مقایسه شود با گیلکی کوسخول (ابله، احمق) ، بنابراین کهسله = کهسل اصح است. (حاشیۀ برهان چ معین)
موی سر و کلۀ سر آدمی باشد. (برهان) (آنندراج). موی فرق سر و موی کلۀ سر. (ناظم الاطباء) ، در السامی فی الاسامی و دستوراللغه در معنی ’حباب’ و ’فقاقیع’ کوبله آمده. (حاشیۀ برهان چ معین). کوپله. و رجوع به کوپله شود
موی سر و کلۀ سر آدمی باشد. (برهان) (آنندراج). موی فرق سر و موی کلۀ سر. (ناظم الاطباء) ، در السامی فی الاسامی و دستوراللغه در معنی ’حباب’ و ’فقاقیع’ کوبله آمده. (حاشیۀ برهان چ معین). کوپله. و رجوع به کوپله شود
به گل رفتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). در گل راه رفتن. (ناظم الاطباء) ، به آب درآمدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، آمیختن و پاکیزه کردن گندم را و بر باد کردن آن را. (از اقرب الموارد). پاک وپاکیزه کردن گندم را چون غربال کردن، کقوله قد غربلت و کربلت من القصل، آمیختن چیزی را به چیزی. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
به گل رفتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). در گل راه رفتن. (ناظم الاطباء) ، به آب درآمدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، آمیختن و پاکیزه کردن گندم را و بر باد کردن آن را. (از اقرب الموارد). پاک وپاکیزه کردن گندم را چون غربال کردن، کقوله قد غُربِلَت و کُربِلَت من القصل، آمیختن چیزی را به چیزی. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
زنی که فرزند خود را گم کرده باشد. مادر گم کرده فرزند. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). این کلمه در مقام مدح و اعجاب استعمال شود. (معجم متن اللغه). ولی اقرب الموارد درباره کلمه ’هابل’ که به معنی زن گم کرده فرزند است آورده: در اصل به معنی گم کرده فرزند است ولی در معنی مدح و اعجاب استعمال شود. یعنی ’چه داناست او و چه صواب است رأی او’
زنی که فرزند خود را گم کرده باشد. مادر گم کرده فرزند. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). این کلمه در مقام مدح و اعجاب استعمال شود. (معجم متن اللغه). ولی اقرب الموارد درباره کلمه ’هابل’ که به معنی زن گم کرده فرزند است آورده: در اصل به معنی گم کرده فرزند است ولی در معنی مدح و اعجاب استعمال شود. یعنی ’چه داناست او و چه صواب است رأی او’