هم کنیت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). هم کنیت. ج، اکنیاء. (مهذب الاسماء). یقال: فلان کنی فلان، فلان هم کنیۀ فلان است یعنی کنیۀ هر دو یکی است. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
هم کنیت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). هم کنیت. ج، اکنیاء. (مهذب الاسماء). یقال: فلان کنی فلان، فلان هم کنیۀ فلان است یعنی کنیۀ هر دو یکی است. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
جمع واژۀ کنیه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به کنیه شود. - کنی الرؤیا، مثلهایی است که فرشتۀ رؤیا زند و آن کنایه از امور بزرگ و مهم است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ کُنیَه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به کنیه شود. - کنی الرؤیا، مثلهایی است که فرشتۀ رؤیا زند و آن کنایه از امور بزرگ و مهم است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
ظرف سفالی شبیه گلدان که در گهواره قرار داده می شود تا ادرار در آن جمع شود، برای مثال در چشم دوستان تو گیتی بهشت باد / عالم به دشمنان تو بر تنگ چون کنیف (قطران - ۱۹۳)، بی ارزش، پست، برای مثال گردد از رای ناصواب و سخیف / خیره بسیار خوار گرد کنیف (سنائی۱ - ۳۹۳)، سپر، سایبانی که از شاخه های درخت برای چهارپایان درست کنند، نهانخانه، مستراح
ظرف سفالی شبیه گلدان که در گهواره قرار داده می شود تا ادرار در آن جمع شود، برای مِثال در چشم دوستان تو گیتی بهشت باد / عالَم به دشمنان تو بر تنگ چون کنیف (قطران - ۱۹۳)، بی ارزش، پست، برای مِثال گردد از رای ناصواب و سخیف / خیره بسیار خوار گرد کنیف (سنائی۱ - ۳۹۳)، سپر، سایبانی که از شاخه های درخت برای چهارپایان درست کنند، نهانخانه، مستراح
در کنایه، لفظی که لازم معنی آن اراده شده باشد چنانکه در مثال: این فصول با اشتر دراز گردن و بالا کشیده بگفتند. از ’درازگردن’ و ’بالا کشیده’ حمق اراده شده است و بنابراین این دو کلمه مکنی است. - مکنی عنه، معنایی که از مکنی اراده گردد. در مثال بالا ’حمق’ مکنی عنه است. و رجوع به کنایه شود
در کنایه، لفظی که لازم معنی آن اراده شده باشد چنانکه در مثال: این فصول با اشتر دراز گردن و بالا کشیده بگفتند. از ’درازگردن’ و ’بالا کشیده’ حمق اراده شده است و بنابراین این دو کلمه مکنی است. - مکنی عنه، معنایی که از مکنی اراده گردد. در مثال بالا ’حمق’ مکنی عنه است. و رجوع به کنایه شود
در مقام نسبت به رکن آباد شیراز گفته شود. رکن آباد شیراز را نیز گویند. (برهان) (لغت محلی شوشتر). - آب رکنی، آب رکن آباد. (ناظم الاطباء) : شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است. حافظ. رجوع به رکن آباد شود
در مقام نسبت به رکن آباد شیراز گفته شود. رکن آباد شیراز را نیز گویند. (برهان) (لغت محلی شوشتر). - آب رکنی، آب رکن آباد. (ناظم الاطباء) : شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است. حافظ. رجوع به رکن آباد شود
شکستگی. (ناظم الاطباء). حاصل مصدر از ریشه شکستن (شکن) اما همیشه به صورت ترکیب آید: دل شکنی، بت شکنی، کارشکنی، حق شکنی و غیره. (از یادداشت مؤلف). - حق شکنی، حق کسی را پایمال کردن. (یادداشت مؤلف). - کارشکنی کردن کسی را، ایجاد اشکالات و موانع در سر راه کار و پیشرفت او. ، هزیمت. فرار. شکست. (ناظم الاطباء)
شکستگی. (ناظم الاطباء). حاصل مصدر از ریشه شکستن (شکن) اما همیشه به صورت ترکیب آید: دل شکنی، بت شکنی، کارشکنی، حق شکنی و غیره. (از یادداشت مؤلف). - حق شکنی، حق کسی را پایمال کردن. (یادداشت مؤلف). - کارشکنی کردن کسی را، ایجاد اشکالات و موانع در سر راه کار و پیشرفت او. ، هزیمت. فرار. شکست. (ناظم الاطباء)
نوعی از شراب باشد که بعربی نبید گویند. باده ای که از برنج و ارزن و جو سازند. بمعنی شرابی است که از ارزن سازند زیرا که منسوب است به پکین و پکین و پکن بمعنی ارزن است. حکیم نزاری قهستانی گفته: مست گشتم ز جرعۀ پکنی شد مزاجم ز بنگ مستغنی. (ازانجمن آرای ناصری). ، پنگان و معرب آن فنجان. بمعنی هر کاسه و پیاله عموماً و طاس مس ته سوراخ که به روی آب گذارندبرای تعیین ساعات. و نیز رجوع به بگنی شود
نوعی از شراب باشد که بعربی نبید گویند. باده ای که از برنج و ارزن و جو سازند. بمعنی شرابی است که از ارزن سازند زیرا که منسوب است به پکین و پکین و پکن بمعنی ارزن است. حکیم نزاری قهستانی گفته: مست گشتم ز جرعۀ پکنی شد مزاجم ز بنگ مستغنی. (ازانجمن آرای ناصری). ، پنگان و معرب آن فنجان. بمعنی هر کاسه و پیاله عموماً و طاس مس ته سوراخ که به روی آب گذارندبرای تعیین ساعات. و نیز رجوع به بگنی شود
درست (دینارزر) زمان رکن الدوله دیلمی، گوشه دار زوزن (درم درهم) یاهمرسی که به فرمان مهدی بنیاد گذار (موحدین) زده شد و چهار گوش بود سکه طلای منسوب به رکن الدوله دیلمی. توضیح: بعضی آنرا منسوب به رکن - نام کیمیاگری - دانسته اند، گوشه دار. یا درهمهای رکنی. درهمهای مربع که مهدی موسس حکومت موحدین دستور ضرب آنرا داد
درست (دینارزر) زمان رکن الدوله دیلمی، گوشه دار زوزن (درم درهم) یاهمرسی که به فرمان مهدی بنیاد گذار (موحدین) زده شد و چهار گوش بود سکه طلای منسوب به رکن الدوله دیلمی. توضیح: بعضی آنرا منسوب به رکن - نام کیمیاگری - دانسته اند، گوشه دار. یا درهمهای رکنی. درهمهای مربع که مهدی موسس حکومت موحدین دستور ضرب آنرا داد