- کننده
- فاعل
معنی کننده - جستجوی لغت در جدول جو
- کننده
- کسی که کاری را انجام می دهد
- کننده
- کسی که چیزی را از جایی یا از چیزی بکند
- کننده
- حفر کننده حفار: محمود بفرمود تا کننده و تیشه و بیل آوردند بر دیواری که بجانب مشرق است دری پنجمین بکندند، از جای بر آورنده در آورنده. یا کننده در خیبر. علی: 4 مردی ز کننده در خیبر پرس، اسرار کرم ز خواجه قنبر پرس، (حافظ) عامل سازنده انجام دهنده، فاعل: علت محدثه: کننده چیز آن بود که هستی چیز را بجای آورد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنکه آکند
ناقص، چیزی که خود قابل شکستن باشد، پائین آورنده قیمت
ویژگی آنچه احتمال شکسته شدن دارد، کنایه از ظریف، آسیب پذیر
پر کننده
Fragile, Shattering
разрушительный , хрупкий
zerschmetternd, zerbrechlich
руйнівний , крихкий
niszczący, kruchy
震碎的 , 脆弱的
destruidor, frágil
distruttivo, fragile
destroza, frágil
brisant, fragile
vernietigend, fragiel
तोड़ने वाला , नाजुक
merusak, rapuh
محطّمٌ , هشٌّ
부서지는 , 깨지기 쉬운
שׁוֹבֵר , שביר
砕くような , 脆い
parçalayıcı, kırılgan
kubomoa, dhaifu
ทำลาย , เปราะบาง
ভেঙে ফেলা , ভঙ্গুর
توڑنے والا , نازک
آنکه زند ضارب جمع زنندگان، بد زشت نامطبوع نفرت انگیز تنفر آور: چین لبهایش که دال بر قساوت و بیرحمی بود زننده تر شد، نوازنده ساز مطرب:) ابر زیر و بم شعرا عشی قیس زننده همی زد بمضرابها (عنابها) (منوچهری)، یا سخن زننده سخن درشت ناسزا دشنام
آنکه می تند نساج، عنکبوت تنندو، آلتی است جولاهگانرا مکوک
خربزۀ نارس، تور کاه کشی، توری که از ریسمان به شکل جوال می بافند برای حمل و نقل کاه یا چیز دیگر، برای مثال مانند کسی که روز باران / بارانی پوشد از کونده (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۹)