معنی شکننده
شکننده
震碎的 , 脆弱的
تصویر شکننده
دیکشنری فارسی به چینی
واژههای مرتبط با شکننده
شکننده
شکننده
ظریف
فرهنگ واژه فارسی سره
شکننده
شکننده
ناقص، چیزی که خود قابل شکستن باشد، پائین آورنده قیمت
فرهنگ لغت هوشیار
شکننده
شکننده
ویژگی آنچه احتمال شکسته شدن دارد، کنایه از ظریف، آسیب پذیر
فرهنگ فارسی عمید
شکننده
شکننده
Fragile, Shattering
دیکشنری فارسی به انگلیسی
شکننده
شکننده
разрушительный , хрупкий
دیکشنری فارسی به روسی
شکننده
شکننده
zerschmetternd, zerbrechlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
شکننده
شکننده
руйнівний , крихкий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
شکننده
شکننده
niszczący, kruchy
دیکشنری فارسی به لهستانی
شکننده
شکننده
destruidor, frágil
دیکشنری فارسی به پرتغالی