قسمی از جهاز شتر، چوب جهاز شتر. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس) : رحم آمد مر شتر را، گفت هین برجه و بر کودبان من نشین. مولوی (مثنوی). چو خر ندارم خربنده نیستم ای جان من از کجا غم پالان و کودبان ز کجا. مولوی
قسمی از جهاز شتر، چوب جهاز شتر. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس) : رحم آمد مر شتر را، گفت هین برجه و بر کودبان من نشین. مولوی (مثنوی). چو خر ندارم خربنده نیستم ای جان من از کجا غم پالان و کودبان ز کجا. مولوی
دهی از دهستان براآن است که در بخش حومه شهرستان اصفهان واقع است و 121 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10). از قرای اصفهانست. (از معجم البلدان) (از لباب الانساب)
دهی از دهستان براآن است که در بخش حومه شهرستان اصفهان واقع است و 121 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10). از قرای اصفهانست. (از معجم البلدان) (از لباب الانساب)
نوعی از خیمه را گویند و بعضی این لغت را ترکی می دانند. (برهان). خیمه ای بزرگ که در پیش درگاه ملوک بر پای دارند و این لغت را برخی ترکی می دانند. (آنندراج) (انجمن آرا). خیمه ای کلان و بزرگ که در پیش دروازۀ پادشاه استاده کنند و این لفظ ترکی است. (غیاث). خیمه ای بزرگ که پیش ملوک ایستاده کنند و بعضی گویند ترکی است. (فرهنگ رشیدی). نوعی از خیمه و چادر. (ناظم الاطباء) : باد فراش آسمانش تا زند بارگاه و کندلان کوس و علم. شرف الدین شفروه. عصمت نهفته رخ به سراپرده ات مقیم دولت گشاد رخت بقا زیر کندلان. حافظ (دیوان چ قزوینی ص قیح). این یکی کندلان زد آن خیمه فکر هرکس به قدر همت اوست. نظام قاری (دیوان ص 51). منشور خرگه و تتق و چتر و سایبان بر کندلان چرخ مدور نوشته اند. نظام قاری (دیوان ص 24). ناگاه ز کندلان به در جست عمود بر پای از آن میانه برخاست که من. نظام قاری (دیوان ص 124)
نوعی از خیمه را گویند و بعضی این لغت را ترکی می دانند. (برهان). خیمه ای بزرگ که در پیش درگاه ملوک بر پای دارند و این لغت را برخی ترکی می دانند. (آنندراج) (انجمن آرا). خیمه ای کلان و بزرگ که در پیش دروازۀ پادشاه استاده کنند و این لفظ ترکی است. (غیاث). خیمه ای بزرگ که پیش ملوک ایستاده کنند و بعضی گویند ترکی است. (فرهنگ رشیدی). نوعی از خیمه و چادر. (ناظم الاطباء) : باد فراش آسمانش تا زند بارگاه و کندلان کوس و علم. شرف الدین شفروه. عصمت نهفته رخ به سراپرده ات مقیم دولت گشاد رخت بقا زیر کندلان. حافظ (دیوان چ قزوینی ص قیح). این یکی کندلان زد آن خیمه فکر هرکس به قدر همت اوست. نظام قاری (دیوان ص 51). منشور خرگه و تتق و چتر و سایبان بر کندلان چرخ مدور نوشته اند. نظام قاری (دیوان ص 24). ناگاه ز کندلان به در جست عمود بر پای از آن میانه برخاست که من. نظام قاری (دیوان ص 124)
کوتوال. (یادداشت مرحوم دهخدا). دژبان. قلعه دار: همانگه سوی دزبان کس فرستاد که بختم دوش درخواب آگهی داد. (ویس و رامین). بدیدی دز از دز فرودآمدی به دزبان بر از وی درود آمدی. نظامی. دزبانوی من ز دز گشاده دزبان وی از دز اوفتاده. نظامی (لیلی و مجنون ص 196). و رجوع به دژبان شود
کوتوال. (یادداشت مرحوم دهخدا). دژبان. قلعه دار: همانگه سوی دزبان کس فرستاد که بختم دوش درخواب آگهی داد. (ویس و رامین). بدیدی دز از دز فرودآمدی به دزبان بر از وی درود آمدی. نظامی. دزبانوی من ز دز گشاده دزبان وی از دز اوفتاده. نظامی (لیلی و مجنون ص 196). و رجوع به دژبان شود