- کنجیده
- تفالۀ روغن گرفتۀ کنجد یا دانۀ دیگر که به عنوان خوراک دام مصرف می شود، کنجار
از صمغ های سقزی به رنگ سرخ، زرد یا سفید با طعم تلخ که از برخی درختان و درختچه ها به دست می آید و در معالجۀ بیماری های درد مفاصل، عرق النسا و کرم معده مفید است، انزروت، انجروت، کنجده، بارزد، بیرزد، بیرزه، بریزه، زنجرو
معنی کنجیده - جستجوی لغت در جدول جو
- کنجیده
- ثفل روغن کشیده عموما و ثفل کنجد خصوصا کنجاره، گیاهی است از رده دو لپه ییهای بی گلبرگ که بصورت درختچه است و حدود 9، 0 متر تا یک متر ارتفاع می یابد. دارای برگهای کوچک متقابل است. از این گیاه صمغی بنام انزروت استخراج میکنند که در تداوی زخمها بکار میرود درخت انزروت کنجده کنجدک
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مجروح، خسته، تراشیده
تراشیده، خراشیده، گزیده شده
حساب شده
آزرده دلتنگ
ریزه ریزه شده ریز ریز شدن، آزرده زخم خورده
پروانه، چراغ پره، شب پره
بخود پیچیده در هم فشرده ترنجیده
پخته، آزموده، مجرب، نیک اندیشیده
کنده، جداشده، گود شده، گودال عریض برای جلوگیری از عبور دشمن یا برگرداندن سیل، خندق
ریزریزشده، زخم خورده، آزرده، زخمی، برای مثال زمین خسته از خون انجیدگان / هوا بسته از آه رنجیدگان (نظامی۵ - ۷۹۷)
وزن شده، اندازه گرفته شده، آزموده
به خودپیچیده، درهم کشیده، فشرده شده
کنده، وا داشته بکندن: زاب نام پادشاهی است از پادشاهان فرس که این همه انهار کندیده اوست
جا گرفته در چیزی، جمع شده گرد آمده، راست آمده صادق
آزرده، دل تنگ
جا گرفته، جاشده
از صمغ های سقزی به رنگ سرخ، زرد یا سفید با طعم تلخ که از برخی درختان و درختچه ها به دست می آید و در معالجۀ بیماری های درد مفاصل، عرق النسا و کرم معده مفید است، انزروت، انجروت، کنجیده، بارزد، بیرزد، بیرزه، بریزه، زنجرو
کنجد: وقت کشتن کنجید را و آنچ با وی بکارند
کلفه ای که برروی آدمی بهم رسد، خال
انتزاعی، منتزع، مجرد
سریال، سلسله
محاسبه نشده
پاشیده
کمک کردن یاری کردن
انباشته پر مملو ممتلی، حشو در نهاده، نهان کرده پوشیده مخفی، مدفون دفین در خاک فرو برده، نگار کرده ملون منقش، مغزدار میان پر، سخت فربه با گوشتی سخت پیچیده
بیرون کرده
مشقت و محنت کشیده، رنج دیده
آزرده شدن دلتنگ گشتن ملول شدن
آنکه برنجد کسی که آزرده شود
حاشیه ای که در اطراف چیزی مخصوصاً سکه های فلزی بشکب زنجیر درست کنند