جدول جو
جدول جو

معنی کنجی - جستجوی لغت در جدول جو

کنجی
کنجد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کنجه
تصویر کنجه
نوعی کباب که تکۀ های گوشت را در دیگ و با بخار آب می پزند، کباب کنجه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منجی
تصویر منجی
نجات دهنده، رهایی دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کندی
تصویر کندی
مقابل تندی، کند بودن، آهستگی، مقابل تیزی، کند بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنجد
تصویر کنجد
دانۀ روغنی کوچکی که از آن روغن گرفته می شود، گیاه یک سالۀ این دانه با گل های سفید یا قرمز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنجه
تصویر کنجه
خری که زیر دهانش ورم کرده باشد، خر دم بریده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرجی
تصویر کرجی
نوعی قایق کوچک پارویی یا موتوری، زورق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنجک
تصویر کنجک
تازه، نو، بدیع، طرفه
فرهنگ فارسی عمید
(کُ)
کنجد. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : وقت کشتن کنجید را و آنچ با وی بکارند. (التفهیم از فرهنگ فارسی معین). و به بغداد جو را بجوشانند و آب او بپالایند و با روغن کنجید دیگرباره بجوشانند. (نوروزنامه). کنجید و زیره و قرطم به همه رستاقها به هر جریبی پانزده درهم. (تاریخ قم ص 119 و 112). و رجوع به کنجد در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ)
مار شکنجی. ماری سرخ. (یادداشت مؤلف) :
برآمد ز کوه ابر مازندران
چو مار شکنجی و ماز اندران.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
تصویری از کنجد
تصویر کنجد
تخمی است معروف که از آن روغن گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنجه
تصویر کنجه
تکه گوشت کوچکی که برسیخ کشند یا قیمه کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنبی
تصویر کنبی
منسوب به کنب از مردم قم اهل قم قمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنجی
تصویر گنجی
خزینه، دفینه
فرهنگ لغت هوشیار
رهاننده رها گاه، پشته مکان نجات جای رهایی، زمین مرتفع. نجات دهنده رها کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنجر
تصویر کنجر
بزرگ جثه (فیل) قوی هیکل (پیل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنجک
تصویر کنجک
درخت پشه غال که از گونه های نارون است
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز در هم کشیده و چین و شکن بهم رسانیده، دست و پایی ک انگشتانش در هم کشیده شده باشد، خمیرنانی که در تنور افتاده و در میان آتش پخته شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنسی
تصویر کنسی
امساک بخل
فرهنگ لغت هوشیار
درختچه ایست از رده تک لپه ییها که سردسته تیره ای بنام کادی ها میباشد. این گیاه خاص مناطق گرم آسیا وافریقا واسترالیاست. ساقه اش از پوست صافی پوشیده شده است. ساقه مزبور در ارتفاع تقریبا دو متری از سطح زمین به سه شاخه منشعب میشود و هر یک از شاخه ها نیز همین انشعاب سه قسمتی را دارند. برگهایش دراز و در لبه ها و بمحاذات رگبرگ میانی دارای خارهای ریزی میباشد. بمناسبت شاخ و برگهای نسبه زیبایی که دارد یکی از گیاهان زینتی محسوب میشود و آنرا در گلخانه ها در گلدانهای بزرگ میکارند و جهت تزیین سالنها بکار میبرند کاذی کوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنجید
تصویر کنجید
کنجد: وقت کشتن کنجید را و آنچ با وی بکارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرجی
تصویر کرجی
قایق موتوری یا پاروئی کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
بزرگی کلانی: امروز که شاهی درم الفنج و میندیش زیرا که نماند ابدی شاهی و فنجی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجی
تصویر انجی
انجیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنجی
تصویر زنجی
زنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کندی
تصویر کندی
((کُ))
کندا، دلیری، شجاعت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنجه
تصویر کنجه
((کِ جَ یا جِ))
تکه گوشت کوچکی که بر سیخ کشند یا قیمه کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنجه
تصویر کنجه
((کُ جَ یا جِ))
خری که زیر دهانش ورم کرده باشد، خر دم بریده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کندی
تصویر کندی
((کُ دِ))
حماقت، سستی، تنگدستی، فقر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنجل
تصویر کنجل
((کُ جُ))
هر چیز پیچیده و درهم کشیده، دست و پایی که انگشتان آن درهم کشیده شده و کج و کوله باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرجی
تصویر کرجی
((کَ رَ))
زورق، قایق کوچک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاجی
تصویر کاجی
کاش، کاشکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنجی
تصویر زنجی
((زَ نْ))
سیاه پوست، زنگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرجی
تصویر کرجی
قایق
فرهنگ واژه فارسی سره
کنجد
فرهنگ گویش مازندرانی