جدول جو
جدول جو

معنی کناص - جستجوی لغت در جدول جو

کناص
(کُ)
کباص است یعنی قوی و توانا بر کار از شتر و خر و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و این صحیح است و کباس تصحیف آن است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
کناص
پر توان: شتر خر و جز ان
تصویری از کناص
تصویر کناص
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کنار
تصویر کنار
پهلو، یک طرف چیزی
کنار آمدن: با کسی سازش کردن و اختلاف خود را رفع کردن، موافقت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کناک
تصویر کناک
درد شکم، پیچش شکم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناص
تصویر مناص
فرار، گریز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کناز
تصویر کناز
کاناز، قسمت انتهایی خوشۀ خرما که به شاخه چسبیده است، کنز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنار
تصویر کنار
میوۀ سدر، درخت سدر، درختی گرمسیری و تناور با برگ های ریز و میوۀ کوچک و خوردنی که برگ آن برای شستشوی مو به کار می رود، شجر النبق، سدره، سدرة المنتهیٰ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کناس
تصویر کناس
جای آهو، آرامگاه آهو، جایی در میان درختان که آهو در آنجا خود را پنهان می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کناس
تصویر کناس
رفتگر، جاروب کش، زباله کش، کسی که کارش تخلیۀ چاه مستراح است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنام
تصویر کنام
جایگاه حیوانات چرنده و درنده، شبگاه دد و دام، برای مثال چو یک پاس بگذشت درنده شیر / به سوی کنام خود آمد دلیر (فردوسی - ۲/۲۲)، چراگاه، آشیانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کناش
تصویر کناش
مجموعه یادداشتها طبی
فرهنگ لغت هوشیار
پناهجای، گریز گاه، جنبیدن، باز پس شدن، درنگ کردن، گریز گریختن، گریز: (شک نیست که طریق خلاص و مناص از خصمان بی محابا ما را همین است که بداغ بندگی تو موسوم شویم) (مرزبان نامه. 1317 ص 173)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کناب
تصویر کناب
ستمکار، خوشه خرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کناد
تصویر کناد
ناسپاس کبوتر صحرایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنار
تصویر کنار
گوشه و طرف، پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
آگنده گوشت سخت اندام: مرد از ریشه پارسی گنجگر گنج اندوز بن و بیخ خوشه خرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کناع
تصویر کناع
کوتاهگی: در دست ها و پای ها از بیماری ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قناص
تصویر قناص
شکارگر قناس بنگرید به قناس
فرهنگ لغت هوشیار
کرمی که بر ابریشم تند کرم پیله: گرنه بهر خزانه تو بود نتند رشته از لعاب کناغ. (مجذ همگر)، تار (ریسمان ابریشم دیبا و غیره) : ز سیمین فغی من چو زرین کناغ ز تابان مهی من چو سوزان چراغ، عنکبوت
فرهنگ لغت هوشیار
چندال پا کار هاری کسی که پلیدی ها پاک کند سرگین کش ککه ور چین (گویش اسپهانی)، اخلبر رفتگر کسی که خاشاک و خاکروبه از خانه ها بود رفتگر زباله کش، کسی که جاه مستراح را پاک و پلید یهای آنرا حمل کند: و نام این فعل طبیعت کلی است کو بمثل مر این عالم را که سرای نفس کلی است چو فراشی و کناسی است
فرهنگ لغت هوشیار
پوشش پرده در ترکیب آید بمعنی کننده و در حال کردن زاری کنان ناله کنان
فرهنگ لغت هوشیار
پیچش شکم ز حیر: عارض چو شود کناک و نبود صادق میدان که بنزدیک طبیب صادق (حاذق) از خوردن معجون بنفسج گردد بر ماده مرض طبیعت فایق. (یوسفی طبیب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کناف
تصویر کناف
یارمندی، همیاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قناص
تصویر قناص
((قَ نّ))
صیاد، شکارچی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنام
تصویر کنام
((کُ))
جایگاه و آشیانه حیوانات، چراگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کناغ
تصویر کناغ
((کُ))
کرم ابریشم، تار عنکبوت، کنار، پهلو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کناس
تصویر کناس
((کَ نّ))
رفتگر، زباله کش، کسی که چاه مستراح را پاک می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کناز
تصویر کناز
((کَ))
بن و بیخ خوشه خرما. کاناز هم گویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنار
تصویر کنار
((کُ))
میوه درخت سدر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنار
تصویر کنار
((کِ یا کَ))
پهلو، طرف، آغوش، دامن
کنار گود نشستن: کنایه از در کاری درگیر شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مناص
تصویر مناص
((مَ))
گریختن، گریزگاه، پناهگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کناک
تصویر کناک
((کَ))
درد شکم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کناد
تصویر کناد
اکسیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کنار
تصویر کنار
جنب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کنام
تصویر کنام
آشیانه وحوش
فرهنگ واژه فارسی سره