جدول جو
جدول جو

معنی کنازه - جستجوی لغت در جدول جو

کنازه
(کُ وِ)
دهی از بخش نمین است که در 16هزارگزی شهرستان اردبیل واقع است و 232 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کناره
تصویر کناره
کنار، کنار چیزی، کرانه، ساحل
کناره جستن: کنایه از کناره گرفتن، دوری کردن
کناره گرفتن: کناره جستن، کناره کردن، کنایه از از مردم دوری کردن، گوشه نشین شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنانه
تصویر کنانه
کهنه، دیرینه، فرسوده، کنانه، برای مثال به روزگار تو نو شد ز سر جهان کهن / کنانه گر شود آن هم به روزگار تو باد (کمال الدین اسماعیل - لغتنامه - کنانه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنایه
تصویر کنایه
در بیان، کلمه ای که غیر از معنی حقیقی خود، برای معنی و مدلول دیگری استعمال شود مانند کاسه سیاه و سیه کاسه، بخیل، خسیس، سخن مبنی بر طعنه، توهین یا ریشخند، گفتن لفظی یا سخنی که بر غیر معنی اصلی خودش به معنی و مدلول دیگری دلالت کند
کنایه زدن: کنایه گفتن، کلمۀ کنایه آمیز به کسی گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنانه
تصویر کنانه
جعبۀ چوبی یا چرمی که تیرها را در آن می گذاشتند، تیردان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جنازه
تصویر جنازه
جسد مرده، نعش، کنایه از خسته، تابوت یا تخته ای که مرده را با آن بردارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنوزه
تصویر کنوزه
پنبۀ زده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جنازه
تصویر جنازه
جسد مرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنوزه
تصویر کنوزه
پنبه برزده و حلاجی کرده پنبه نرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنایه
تصویر کنایه
گفتن لفظی که بر غیر معنی اصلی خودش بدیگری دلالت کند
فرهنگ لغت هوشیار
ترکش کهنه کهن مقابل نو تازه: بروزگار تو نو شد ز سر جهان کهن کنانه گر شود آن هم بروزگار تو باد، (کمال)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کناشه
تصویر کناشه
کناش در فارسی: سریانی تازی گشته جنگ گزیننامه، یاد نامه، بیخشاخه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کناسه
تصویر کناسه
خاکروبه خانه روبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کناره
تصویر کناره
شندف دهل کلی (دایره زنگی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کناره
تصویر کناره
چوبی یا آهنی دراز دارای میخ های بلند که در دکان قصابی گوشت را به آن آویزان می کنند، قناره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کناره
تصویر کناره
((کَ رَ یا رِ))
جانب، پهلو، کرانه، لب، ساحل، در خارج از مسیر اصلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنانه
تصویر کنانه
((کَ نِ))
کهنه، فرسوده
فرهنگ فارسی معین
((کِ یِ))
گفتن سخنی که بر غیر موضوع اصلی خود دلالت کند مانند ناخن خشک به معنی خسیس و ممسک، جمع کنایات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنوزه
تصویر کنوزه
((کَ یا کُ زَ یا زِ))
پنبه بر زده و حلاجی کرده، پنبه نرم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جنازه
تصویر جنازه
((جَ یا جِ زِ))
جسد مرده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کناره
تصویر کناره
ساحل، حاشیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جنازه
تصویر جنازه
Funeral
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از جنازه
تصویر جنازه
funérailles
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از جنازه
تصویر جنازه
funeral
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از جنازه
تصویر جنازه
pemakaman
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از جنازه
تصویر جنازه
งานศพ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از جنازه
تصویر جنازه
begrafenis
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از جنازه
تصویر جنازه
pogrzeb
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از جنازه
تصویر جنازه
funerale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از جنازه
تصویر جنازه
funeral
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از جنازه
تصویر جنازه
葬礼
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از جنازه
تصویر جنازه
похорон
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از جنازه
تصویر جنازه
Beerdigung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از جنازه
تصویر جنازه
похороны
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از جنازه
تصویر جنازه
अंतिम संस्कार
دیکشنری فارسی به هندی