جدول جو
جدول جو

معنی کنوزه

کنوزه((کَ یا کُ زَ یا زِ))
پنبه بر زده و حلاجی کرده، پنبه نرم
تصویری از کنوزه
تصویر کنوزه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کنوزه

کنوزه

کنوزه
پنبۀ برزده و حلاجی کرده. (برهان) (آنندراج). پنبۀ نرم. (فرهنگ رشیدی). پنبۀ نرم و آن را کنوزه نیز گویند و به ضم کاف اصح است چه کنوزه بوده یعنی، کمان زده چه بزه به لغت دری و تبری به معنی زده آمده است. (انجمن آرا). پنبۀ زده و حلاجی کرده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

کلوزه

کلوزه
غوزه پنبه که شکفته شده و پنبه ها از آن بر آمده باش جوزغه
کلوزه
فرهنگ لغت هوشیار

تنوزه

تنوزه
شکافته و چاک شده را گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). شکافته و چاک زده. (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا

کزوزه

کزوزه
کزازه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به کزازه شود
لغت نامه دهخدا