جدول جو
جدول جو

معنی کمرشکن - جستجوی لغت در جدول جو

کمرشکن
ویژگی آنچه فشار زیادی به کمر وارد کند، کنایه از دشوار، طاقت فرسا مثلاً مشکلات کمرشکن، کنایه از ویژگی وسیله ای که از وسط خم می شود
تصویری از کمرشکن
تصویر کمرشکن
فرهنگ فارسی عمید
کمرشکن
آنچه که کمر شخص را بشکند، طاقت فرسا بسیار سنگین: مخارج کمر شکن
تصویری از کمرشکن
تصویر کمرشکن
فرهنگ لغت هوشیار
کمرشکن((~. ش کَ))
کار سخت و گران، امر دشوار، پهلوان، دلیر، شجاع، بالای کوه، کمر کوه
تصویری از کمرشکن
تصویر کمرشکن
فرهنگ فارسی معین
کمرشکن
بسیارسنگین، تحمل گداز، توان سوز، توان فرسا، طاقت سوز، طاقت فرسا
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کلاشکن
تصویر کلاشکن
نوعی حلوا، برای مثال طفل برنج بین که چه خوش بر کنار خوان / لوح کلاشکن به کنارش نهاده اند (بسحاق اطعمه - لغتنامه - کلاشکن)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارشکن
تصویر کارشکن
آنکه یا آنچه مانع پیشرفت کار می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارشکنی
تصویر کارشکنی
ایجاد مانع در پیشرفت کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمرچین
تصویر کمرچین
قسمت چین دار لباس در کمرگاه، نوعی لباس مردانه که در قسمت کمر چین داشته است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکرشکن
تصویر شکرشکن
خورندۀ شکر، شیرین سخن، شیرین گفتار، برای مثال شکّرشکن شوند همه طوطیان هند / زاین قند پارسی که به بنگاله می رود (حافظ - ۴۵۲)
فرهنگ فارسی عمید
هر چیز که مانع از پیشرفت کار باشد. (ناظم الاطباء). آنکه کار شکنی کند. ساعی. واشی
لغت نامه دهخدا
تصویری از کسرشان
تصویر کسرشان
فرود منشی فرودی منش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نذرشکن
تصویر نذرشکن
عهدشکن، نذر شکننده، پیمان شکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمر کش
تصویر کمر کش
شجاع دلیر دلاور (سرکش) : (کمر کشان سپه را جدا جدا هر روز کمر برهنه بمنزل شدی ز حلیه زر)، (فرخی)، دامنه کوه و تپه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمرچین
تصویر کمرچین
جامه چین دار: (میکشد از بس درازی گیسوت در پای دل زلف پر چینت کمر چینی است بر بالای دل)، (سید اشرف) توضیح بهار عجم و بنقل از او آنندراج نوشته که کمر چین مخصوص هند است و در ولایت (ایران) این را عیب دانند چرا که آنرا لولیان و رقاصان می پوشند، چینی که بکمر قبا دهند: (حاجی مراد... کمر چین قبای... خود را تکان داد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاشکن
تصویر کلاشکن
نوعی حلوا کالاشکن: (طفل برنج بین که چه خوش در کنار خوان لوح کلاشکن بکنارش نهاده اند)، (بسحاق اطعمه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم شدن
تصویر کم شدن
کاستن، نقصان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کا شکن
تصویر کا شکن
نوعی حلوا: (بر افراختند از قفایش چو باد ز کا شکن سنجق عدل و داد) (بسحاق اطعمه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار شکن
تصویر کار شکن
کسی که مانع پیشرفت کار باشد آنکه کار شکنی کند، سخن چین ساعی نمام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار کن
تصویر کار کن
آنکه بکار پردازد کسی که کاری ورزد کارگر مقابل کار فرما: (کار کن هست کار فرما نیست) (تاریخ سلاجقه محمد بن ابراهیم)، عامل کار گزار: (تا غایت که ضریبه خراج در ایام عمال و گماشتگان و کار کنان ماکان بن کاکی... بدویست دینار برسید - 3. {عامل موثر، عضو اداره یا موسسه ای عضو (بدین معنی جمع آن (کارکنان) مستعمل است)، دفتر دار جمعیتی که تحت ریاست زمیندار میباشد، مسهل منضج مقابل جوشانده، بادوام: قماش کار کن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارشکن
تصویر کارشکن
شخص کار شکننده را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارشکن
تصویر کارشکن
((شِ کَ))
کسی که مانع پیشرفت کار باشد، سخن چین، نمام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکرشکن
تصویر شکرشکن
((~. ش کَ))
کنایه از شیرین سخن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارشکنی
تصویر کارشکنی
ممانعت از پیشرفت کار
فرهنگ فارسی معین
اخلالگر، اشکال تراش، جلوگیر، مانع، مخل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از کم شدن
تصویر کم شدن
Dwindle
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کم شدن
تصویر کم شدن
diminuer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کم شدن
تصویر کم شدن
diminuir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کم شدن
تصویر کم شدن
schwinden
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کم شدن
تصویر کم شدن
zmniejszać się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کم شدن
تصویر کم شدن
уменьшаться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کم شدن
تصویر کم شدن
зменшуватися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کم شدن
تصویر کم شدن
disminuir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کم شدن
تصویر کم شدن
diminuire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کم شدن
تصویر کم شدن
afnemen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کم شدن
تصویر کم شدن
घटना
دیکشنری فارسی به هندی