کتک. چوبدستی. عصا. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : بعضی را به چوب و کوتک تأدیب نموده و پاشا را از آن جهل و بدمستی ملامت کرده. (عالم آرا ص 776 از فرهنگ فارسی معین) ، دستۀ هاون. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) ، چوب گازران. (فرهنگ فارسی معین) ، با چوب زدن. (ناظم الاطباء). ضرب (مطلق). زدن (چه با چوب و چه غیر آن). کتک. (فرهنگ فارسی معین) : چند نفر از مستحفظین لشکر را گوش وبینی بریده، سرداران سنگر را هم تعزیر نموده کوتک بسیاری زده... (تاریخ گلستانه). و رجوع به کتک شود
کُتَک. چوبدستی. عصا. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : بعضی را به چوب و کوتک تأدیب نموده و پاشا را از آن جهل و بدمستی ملامت کرده. (عالم آرا ص 776 از فرهنگ فارسی معین) ، دستۀ هاون. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) ، چوب گازران. (فرهنگ فارسی معین) ، با چوب زدن. (ناظم الاطباء). ضرب (مطلق). زدن (چه با چوب و چه غیر آن). کتک. (فرهنگ فارسی معین) : چند نفر از مستحفظین لشکر را گوش وبینی بریده، سرداران سنگر را هم تعزیر نموده کوتک بسیاری زده... (تاریخ گلستانه). و رجوع به کتک شود
شاید ازکلمه کلوخ، در اصطلاح بنایان نیمۀ چارکه. ثمن آجر. نصف چارکه. و شصتی نصف کلوک و بند، نصف شصتی و بند پولی، بند بسیار نازک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). قسمتی است معادل یک هشتم آجر، نیم یک را نیمه و ربعآن (نصف نیمه) را چارکه و یک هشتم آن (نصف چارکه) را کلوک نامند. (از فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)
شاید ازکلمه کلوخ، در اصطلاح بنایان نیمۀ چارکه. ثمن آجر. نصف چارکه. و شصتی نصف کلوک و بند، نصف شصتی و بند پولی، بند بسیار نازک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). قسمتی است معادل یک هشتم آجر، نیم یک را نیمه و ربعآن (نصف نیمه) را چارکه و یک هشتم آن (نصف چارکه) را کلوک نامند. (از فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)
کودک بود امرد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 303). پسر امرد را گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). امرد بی حیا که کنگ نیز گویند. (فرهنگ رشیدی) : تا یکی خم بشکند ریزه شود سیصد سبو تامرد پیری به پیش او مرد سیصد کلوک. عسجدی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 303). منم کلوک خرافشار و کنگ خشک سپوز حرام زاده و قلاش و رند عالم سوز. سوزنی (از فرهنگ رشیدی). ز کلوکان پیشی و پشتی متهم نی به اینی و آنی. سوزنی. ز بهر جماع خران خر کلوکان خرامان به خانه بری پاده پاده. سوزنی
کودک بود امرد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 303). پسر امرد را گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). امرد بی حیا که کنگ نیز گویند. (فرهنگ رشیدی) : تا یکی خم بشکند ریزه شود سیصد سبو تامرد پیری به پیش او مرد سیصد کلوک. عسجدی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 303). منم کلوک خرافشار و کنگ خشک سپوز حرام زاده و قلاش و رند عالم سوز. سوزنی (از فرهنگ رشیدی). ز کلوکان پیشی و پشتی متهم نی به اینی و آنی. سوزنی. ز بهر جماع خران خر کلوکان خرامان به خانه بری پاده پاده. سوزنی
کلاهی را گویند گوشه دار و پر پنبه که بیشتر بجهت طفلان دوزند و گوشه های آن را در زیر چانۀ ایشان بندند. (برهان). کلاهی که پنبه دار باشد و گوش اطفال را بپوشد و بعضی درویشان نیز بر سر گیرند. (آنندراج). کلوته. کلاهی گوشه دار که بین آستر و رویۀ آن را پرپنبه کنند و آن را کودکان و نیز صوفیان پوشند و گوشه های آن را در زیر چانه بندند. (از فرهنگ فارسی معین) : صوفی شدی و صوف سیه شد لباس تو چون صوفیان کلوته به سر بر عقیق رنگ. سوزنی (از آنندراج). بر نهی میزر و کلوته به سر دل پی سیم و چشم در پی زر. اوحدی (از آنندراج). ، دامک دوشیزگان و دخترکان هم هست و آن روپاکی باشد مانند دام که دخترکان بر سر کنند و به عربی شبکه خوانند و بعضی گویند کلوته ازبرای دخترکان بمنزلۀ کلاه است پسران را و به این معنی با کاف فارسی هم آمده است و اصح آن است. (برهان). دامک دوشیزگان که بمنزلۀ کلاه است مرپسران را و آن روپاکی باشد مانند دام که دخترکان بر سر کنند و به تازی شبکه نامند. (ناظم الاطباء) ، روپاک و مقنعه را گویند عموماً. (برهان) ، بمعنی حلقۀ دام. (برهان) (از ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : زمانه کرد مرا مبتلا به گردش او گهی به نای کلوته گهی به پای کتب. طیان (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
کلاهی را گویند گوشه دار و پر پنبه که بیشتر بجهت طفلان دوزند و گوشه های آن را در زیر چانۀ ایشان بندند. (برهان). کلاهی که پنبه دار باشد و گوش اطفال را بپوشد و بعضی درویشان نیز بر سر گیرند. (آنندراج). کلوته. کلاهی گوشه دار که بین آستر و رویۀ آن را پرپنبه کنند و آن را کودکان و نیز صوفیان پوشند و گوشه های آن را در زیر چانه بندند. (از فرهنگ فارسی معین) : صوفی شدی و صوف سیه شد لباس تو چون صوفیان کلوته به سر بر عقیق رنگ. سوزنی (از آنندراج). بر نهی میزر و کلوته به سر دل پی سیم و چشم در پی زر. اوحدی (از آنندراج). ، دامک دوشیزگان و دخترکان هم هست و آن روپاکی باشد مانند دام که دخترکان بر سر کنند و به عربی شبکه خوانند و بعضی گویند کلوته ازبرای دخترکان بمنزلۀ کلاه است پسران را و به این معنی با کاف فارسی هم آمده است و اصح آن است. (برهان). دامک دوشیزگان که بمنزلۀ کلاه است مرپسران را و آن روپاکی باشد مانند دام که دخترکان بر سر کنند و به تازی شبکه نامند. (ناظم الاطباء) ، روپاک و مقنعه را گویند عموماً. (برهان) ، بمعنی حلقۀ دام. (برهان) (از ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : زمانه کرد مرا مبتلا به گردش او گهی به نای کلوته گهی به پای کتب. طیان (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
نوعی سنگ قیمتی که در کتیبه های شوش نام آن آمده و آن را از سغد می آورده اند. داریوش بزرگ پادشاه هخامنشی از آن در قصر شوش بکار برده است. (ایران باستان ج 2 ص 1606 و 1607)
نوعی سنگ قیمتی که در کتیبه های شوش نام آن آمده و آن را از سغد می آورده اند. داریوش بزرگ پادشاه هخامنشی از آن در قصر شوش بکار برده است. (ایران باستان ج 2 ص 1606 و 1607)
چوبدستی، عصا ترکی کتک بنگرید به کتک چوبدستی عصا: بعضی را بچوب و کوتک تادیب نموده و پاشا را از آن جهل و بد مستی ملامت کرده، دسته هاون، چوب گازران، ضرب (مطلق) زدن (چه با چوب و چه غیر آن) کتک
چوبدستی، عصا ترکی کتک بنگرید به کتک چوبدستی عصا: بعضی را بچوب و کوتک تادیب نموده و پاشا را از آن جهل و بد مستی ملامت کرده، دسته هاون، چوب گازران، ضرب (مطلق) زدن (چه با چوب و چه غیر آن) کتک
کلاهی گوشه دار که لای بین آستر و رویه آنرا پر پنبه کنند و آنرا کودکان و نیز صوفیان پوشند و گوشهای آنرا در زیر چانه بندند: (صوفی شدی زخوف سیه شد لباس تو چون صوفیان کلوته بسر بر عقیق رنگ)، (سوزنی)، روپاکی مانند دام که دختر کان بر سر گذارند شبکه
کلاهی گوشه دار که لای بین آستر و رویه آنرا پر پنبه کنند و آنرا کودکان و نیز صوفیان پوشند و گوشهای آنرا در زیر چانه بندند: (صوفی شدی زخوف سیه شد لباس تو چون صوفیان کلوته بسر بر عقیق رنگ)، (سوزنی)، روپاکی مانند دام که دختر کان بر سر گذارند شبکه
کلاهی گوشه دار که لای بین آستر و رویه آن را بر پنبه کنند و آن را کودکان و نیز صوفیان پوشند و گوش های آن را در زیر چانه بندند، روپاکی مانند دام که دخترگان بر سر گذارند، شبکه
کلاهی گوشه دار که لای بین آستر و رویه آن را بر پنبه کنند و آن را کودکان و نیز صوفیان پوشند و گوش های آن را در زیر چانه بندند، روپاکی مانند دام که دخترگان بر سر گذارند، شبکه