جدول جو
جدول جو

معنی کلبستان - جستجوی لغت در جدول جو

کلبستان
(کَ عَ)
دهی از دهستان میانرود است که در بخش مرکزی شهرستان ساری واقع است و 390 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قلمستان
تصویر قلمستان
زمینی که در آن قلمه های درختان را کاشته باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل ستان
تصویر دل ستان
دل ستاننده، دلربا، دلبر، دلکش، معشوق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیبستان
تصویر غیبستان
عالم غیب، برای مثال زان که نیم او ز عیبستان بده است / وآن دگر نیمش زغیبستان بده ست (مولوی - ۳۰۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تابستان
تصویر تابستان
دومین فصل سال، بعد از بهار و قبل از پاییز، مرکب از سه ماه تیر، مرداد و شهریور. در این فصل روزها از همه وقت درازتر و اشعۀ خورشید به عمود نزدیک تر و هوا گرم تر است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خلدستان
تصویر خلدستان
جای خرم و باصفا، بهشت، جایی که نیکوکاران پس از مردن همیشه در آنجا خواهند بود، باغ بهشت، دار قرار، علّیین، دارالقرار، باغ ارم، سبزباغ، گشتا، دارالسّرور، فردوس اعلا، نعیم، باغ خلد، دارالخلد، جنّت، فردوس، رضوان، دارالسّلام، اعلا علّیین، دارالنّعیم، مینو، خلد، سرای جاوید، قدس برای مثال تا حروفش جمله عقل و جان شوند / سوی خلدستان جان پرّان شوند (مولوی - ۸۵۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارستان
تصویر کارستان
کار بزرگ و برجسته، محل کار، کارگاه، قصه، حکایت، داستان، برای مثال خم زلف تو دام کفر و دین است / ز کارستان او یک شمّه این است (حافظ - ۱۲۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوهستان
تصویر کوهستان
جایی که در آن کوه بسیار باشد، کوهسار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاجستان
تصویر کاجستان
جایی که در آن درختان کاج بسیار باشد
فرهنگ فارسی عمید
(بُ بُ لِ)
جایی که در آن بلبل فراوان باشد. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) :
بهر گوشه ای چشمه و گلستان
زمین سنبل و شاخ بلبلستان.
فردوسی.
طلسم دلربایی کرده حسن اجزای خوبی را
ز یک گل در قفس زان داده جائی بلبلستان را.
درویش واله هروی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَبِ)
مکتب. در لغت نامه ها دبستان را مخفف این کلمه دانسته اند و صحیح نیست. رجوع به ادب شود
لغت نامه دهخدا
(اَبُ)
قصبه ایست واقع در 70 هزارگزی شمال شرقی مرعش و منبع نهر جیحان که از آتن عبور میکند در جواراین قصبه واقع است این قصبه در قدیم بزرگتر و معمورتر و قبل از مرعش پایتخت ملوک ذوالقدریه بوده است
لغت نامه دهخدا
(کُ تُ بِ)
کتب خانه. (آنندراج). کتابخانه. (ناظم الاطباء). رجوع به کتب خانه و کتابخانه شود
لغت نامه دهخدا
(کُ سَ)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شیراز است و 791 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ)
انبر آهنگران. (منتهی الارب). به صیغۀ تثنیه انبر آهنگران که آهن تافته را بدان از کوره درآورند. (ناظم الاطباء). بمعنی کلبتین باشد و آن آلتی است که آهنگران و امثال ایشان را، که آهن تفته را بدان برگیرند و آن را انبر هم می گویند. (برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). آلتی است آهنی که آهنگر آهن گداخته را بدان گیرد. (از اقرب الموارد) انبور آهنگران (بحر الجواهر). آلتی است که آهنگر بدان آهن گیرد. (زمخشری). آلتی است که آهنگران را که بدان آهن گرم را گرفته بدست دیگر از مطرقه می کوبند و آن را انبر و ماشه نیز گویند... ظاهراً این لفظ تثنیۀ کلبه است که یک پرۀ آن را می گفته باشند. (غیاث). کلبتین. (انجمن آرا) (غیاث) (ناظم الاطباء). صاحب کتاب ’الفاظ الفارسیه المعربه’ گوید: الکلبتان آله من حدید یأخذ بهاالحداد الحدید المحمی، تعریب ’کلپدن’. (نشریه دانشکدۀ ادبیات تبریز سال اول شماره 10 ص 34). و رجوع به کلبتین شود، گلگیر شمع. (غیاث) (ناظم الاطباء) ، گاز که بدان دندان برکنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ابزاری که بدان دندان را از ریشه کنند. و رجوع به کلبتین شود، ماشرز. ماشه، ابزاری که جراحان بدان رگها را گیرند و چفرسته نیز گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عربستان
تصویر عربستان
دشت تازیکان تازیکستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوهستان
تصویر کوهستان
جائی که کوه بسیار باشد و آنرا کهستان هم نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنباتان
تصویر کنباتان
فرانسوی رزمی جنگجو، پای درازیان پرندگانی که پای دراز دارند
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی سامانش رده بندی طبقه بندی رده بندی. توضیح: احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است. رده بندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاجستان
تصویر کاجستان
زمینی که از او درختان کاج فراوان روئیده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلبلستان
تصویر بلبلستان
جایی که در آن بلبل فراوان باشد
فرهنگ لغت هوشیار
ماشرز گاز دندان کشی انبر آهنگری در فارسی کلبتین گویند آلتی است که آهنگر ان و جز آنان آهن تفته را بدان بر گیرند انبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتبستان
تصویر کتبستان
ماتیکانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادبستان
تصویر ادبستان
مکتب جایگاه ادب پرورشگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابستان
تصویر تابستان
فصل گرما و زمان تابش یکی از چهار فصل سال بین بهار و پائیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلدستان
تصویر خلدستان
جای خرم و با صفا
فرهنگ لغت هوشیار
دارکله (گویش گیلکی) نهالستان زمینی که در آن قطعه های درختان (مانند بید تبریزی و غیره) را کارند تا از چوب آنها بعدا استفاده کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابستان
تصویر تابستان
((بِ))
دومین فصل سال، فصل گرما، صیف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارستان
تصویر کارستان
((رِ))
مدل کار، حکایت، سرگذشت، کار بزرگ، کار شگفت
فرهنگ فارسی معین
((قَ لَ مِ))
زمینی که در آن قلمه های درخت را کارند تا از چوب آن ها بعداً استفاده کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلاسمان
تصویر کلاسمان
((کِ))
طبقه بندی، رده بندی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوهستان
تصویر کوهستان
((هِ))
زمینی که در آن کوه بسیار باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عربستان
تصویر عربستان
آرابسک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اربستان
تصویر اربستان
آرابسک
فرهنگ واژه فارسی سره
از توابع میانرود بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی