جدول جو
جدول جو

معنی قلمستان

قلمستان((قَ لَ مِ))
زمینی که در آن قلمه های درخت را کارند تا از چوب آن ها بعداً استفاده کنند
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با قلمستان

قلمستان

قلمستان
دارکله (گویش گیلکی) نهالستان زمینی که در آن قطعه های درختان (مانند بید تبریزی و غیره) را کارند تا از چوب آنها بعدا استفاده کنند
فرهنگ لغت هوشیار

قلمستان

قلمستان
آن زمین که در آن قلمۀ بسیار از درختی خاص زده اند. زمینی که در آن به انبوهی قلمه های بسیار نشانده اند تا پس از مدتی معلوم بیرون کرده در زمینهای دیگر بفواصل بیشتر بنشانند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

المستان

المستان
در نزهه القلوب آمده: تومان لر بزرگ، ولایتی معتبرست و درو چند شهرها: شولستان فارس و کردارکان قهپایه المستان از حساب آنجاست. رجوع به همین کتاب چ لیدن ص 70 و حاشیۀ همان صفحه و ’قهپایه المستان’ شود
لغت نامه دهخدا

قبرستان

قبرستان
محل دفن مردگان، جایی که مردگان را زیر خاک می کنند، سرزمینی که در آن گور بسیار باشد
گورِستان، وادی خاموشان، غَریبِستان، مَقبَره، گورسان، کَرباس مَحَلِّه، گوردان، مَروَزَنه، مَرزَغَن، سُتودان
قبرستان
فرهنگ فارسی عمید