جدول جو
جدول جو

معنی کارستان

کارستان((رِ))
مدل کار، حکایت، سرگذشت، کار بزرگ، کار شگفت
تصویری از کارستان
تصویر کارستان
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کارستان

کارستان

کارستان
کار بزرگ و برجسته، محل کار، کارگاه، قصه، حکایت، داستان، برای مِثال خم زلف تو دام کفر و دین است / ز کارستان او یک شمّه این است (حافظ - ۱۲۸)
کارستان
فرهنگ فارسی عمید

کارستان

کارستان
کارسان. حکایت. تاریخ. ترجمه. شرح حال: هزاراسب را از آن (از نامۀ گشتاسب) خشم آمد و نامه کرد بگشتاسب در جواب او، و اندر آن پیغامها داد سخت تراز آنکه او نوشته بود و آنگاه کارستان ایشان بجائی رسید که هر دو لشکر بکشیدند. (ترجمه طبری بلعمی).
خم زلف تو دام کفر و دین است
ز کارستان او یک شمه این است.
حافظ.
، کاری کرد کارستان، یعنی بسیار تغیر و تشدد و داد و فریاد کرد، محل کار و جائی که در آن مشغول کار شوند. شهرکار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

کارستان

کارستان
نام کتابی بوده از کتب شاه اردشیر بابکان مشتمل بر حکمت و حقایق خداپرستی و ایزدشناسی و آن را کارنامه میخوانده اند. (انجمن آرا) (آنندراج). و ظاهراً مراد کارنامۀ اردشیر بابکان است
لغت نامه دهخدا

مارستان

مارستان
بیمارِستان، جایی که بیماران را پرستاری و معالجه می کنند، مریض خانه، بیمار خانه
شِفا خانه، مِستَشفی، دارُ الشِّفا، بیمارِسان، هَروانه گَه
مارستان
فرهنگ فارسی عمید

شکارستان

شکارستان
سرزمینی که در آن شکار فراوان باشد، جای شکار کردن، شِکارگاه، نَخجیرگاه، صِیدگاه، مُتَصَیَّد
شکارستان
فرهنگ فارسی عمید