پذیرفتار کسی گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). ضامن شدن کسی را. (از اقرب الموارد). پایندانی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) کفل. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به کفل شود
پذیرفتار کسی گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). ضامن شدن کسی را. (از اقرب الموارد). پایندانی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) کفل. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به کُفل شود
مقابل کفیل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کسی که در عقد کفالت احضار او از طرف کفیل در مقابل مکفول له تعهد شده است. اگر کفیل تعهد کند که در صورت عدم احضار وجهی یا مالی بدهد آن وجه یا مال را وجه الکفاله یا مال الکفاله گویند. (ازترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی) : اذامات المکفول بری ٔ الکفیل و کذا لو جاء المکفول وسلم نفسه. (شرایع از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - مکفول عنه، اصطلاح تفصیلی مکفول است. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی). - مکفول له، آنکه در مقابل او احضار مکفول از طرف کفیل تعهد شده است. (ترمینولوژی ایضاً)
مقابل کفیل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کسی که در عقد کفالت احضار او از طرف کفیل در مقابل مکفول له تعهد شده است. اگر کفیل تعهد کند که در صورت عدم احضار وجهی یا مالی بدهد آن وجه یا مال را وجه الکفاله یا مال الکفاله گویند. (ازترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی) : اذامات المکفول بری ٔ الکفیل و کذا لو جاء المکفول وسلم نفسه. (شرایع از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - مکفول عنه، اصطلاح تفصیلی مکفول است. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی). - مکفول له، آنکه در مقابل او احضار مکفول از طرف کفیل تعهد شده است. (ترمینولوژی ایضاً)