جمع واژۀ کافی. مردان کافی و با کفایت و درست و کامل و فاضل و کارکن و مردان قابلی که از عهدۀ تکالیف امور محولۀ بخود بخوبی برمی آیند. (از ناظم الاطباء). مردان با کفایت. رجال کاردان. کارگزاران. (فرهنگ فارسی معین). دانایان کارگزار. (غیاث) (آنندراج) : خواجۀ بزرگ بوعلی آن سید کفات خواجۀ بزرگ بوعلی آن مفخر گهر. فرخی. در همه معانی مقابلۀ کفات نزدیک اهل مروت معتبر است. (کلیله ودمنه). از کفات ایام و دهات روزگار کس در گرد او نرسد. (ترجمه تاریخ یمینی چ سنگی ص 357). رجوع به کافی و کفاه شود
جَمعِ واژۀ کافی. مردان کافی و با کفایت و درست و کامل و فاضل و کارکن و مردان قابلی که از عهدۀ تکالیف امور محولۀ بخود بخوبی برمی آیند. (از ناظم الاطباء). مردان با کفایت. رجال کاردان. کارگزاران. (فرهنگ فارسی معین). دانایان کارگزار. (غیاث) (آنندراج) : خواجۀ بزرگ بوعلی آن سید کفات خواجۀ بزرگ بوعلی آن مفخر گهر. فرخی. در همه معانی مقابلۀ کفات نزدیک اهل مروت معتبر است. (کلیله ودمنه). از کفات ایام و دهات روزگار کس در گرد او نرسد. (ترجمه تاریخ یمینی چ سنگی ص 357). رجوع به کافی و کفاه شود
قلعه، پناهگاهی که بر فراز کوه یا جای بلند ساخته شود، ملاذ، پشلنگ، قلاط، دیز، اورا، حصن، ابناخون، دژ، دز، رخّ، دیزه برای مثال تیر تو از کلات فرود آورد هزبر / تیغ تو از فرات برآرد نهنگ را (دقیقی - ۹۵) ده یا قلعه که بر روی کوه ساخته شده باشد
قَلعِه، پناهگاهی که بر فراز کوه یا جای بلند ساخته شود، مَلاذ، پِشلَنگ، قِلاط، دیز، اَورا، حِصن، اَبناخون، دِژ، دِز، رُخّ، دیزِه برای مِثال تیر تو از کلات فرود آورد هزبر / تیغ تو از فرات برآرد نهنگ را (دقیقی - ۹۵) ده یا قلعه که بر روی کوه ساخته شده باشد
قلعه مستحکم حصار: (گذر بر کلات ایچ گونه مکن گران ره روی خام گردد سخن)، (کنون بر کلات است و با مادرست جهاندار بافر و با لشکرست)، دهی کوچک قلعه یا ده که بر روی کوه ساخته شده باشد
قلعه مستحکم حصار: (گذر بر کلات ایچ گونه مکن گران ره روی خام گردد سخن)، (کنون بر کلات است و با مادرست جهاندار بافر و با لشکرست)، دهی کوچک قلعه یا ده که بر روی کوه ساخته شده باشد