جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کفات

کفات

کفات
در بر گیر در بر گیرنده، گردگاه: جای گرد امدن جمع کافی مردان با کفایت رجال کاردان کار گزاران: باب ششم در لطایف اشعار وزراء و صدور و کفاه (کفات)
فرهنگ لغت هوشیار

کفات

کفات
کافی ها، آنانکه یا چیزهایی که شخص را از کسی یا چیزی بی نیاز می سازد، بی نیاز کننده ها، بسنده ها، لایق ها، کارآمدها، جمعِ واژۀ کافی
کفات
فرهنگ فارسی عمید

کفات

کفات
جَمعِ واژۀ کافی. مردان کافی و با کفایت و درست و کامل و فاضل و کارکن و مردان قابلی که از عهدۀ تکالیف امور محولۀ بخود بخوبی برمی آیند. (از ناظم الاطباء). مردان با کفایت. رجال کاردان. کارگزاران. (فرهنگ فارسی معین). دانایان کارگزار. (غیاث) (آنندراج) :
خواجۀ بزرگ بوعلی آن سید کفات
خواجۀ بزرگ بوعلی آن مفخر گهر.
فرخی.
در همه معانی مقابلۀ کفات نزدیک اهل مروت معتبر است. (کلیله ودمنه). از کفات ایام و دهات روزگار کس در گرد او نرسد. (ترجمه تاریخ یمینی چ سنگی ص 357). رجوع به کافی و کفاه شود
لغت نامه دهخدا

کفات

کفات
شیر بیشه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شیر. اسد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا