جدول جو
جدول جو

معنی کظوم - جستجوی لغت در جدول جو

کظوم
(کَ)
ستوری که نشخوار نکند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کروم
تصویر کروم
کرم ها، درختان انگور، جمع واژۀ کرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کروم
تصویر کروم
عنصر فلزی جامد، نقره ای رنگ، براق و بسیار سخت که در مجاورت هوا واکنش نشان نمی دهد و در ساخت برخی آلیاژها و آب کاری فلزها به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوم
تصویر کوم
سبزۀ کنار حوض یا نهر، سبزه ای که بر کنار حوض می روید، کزم، برای مثال آن حوض و آب روشن و آن کوم گرد او / روشن کند دلت چو ببینی هرآینه (بهرامی - شاعران بی دیوان - ۴۱۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کظم
تصویر کظم
فروخوردن خشم، خودداری از خشم گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
غمگین. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد) : فاصبر لحکم ربک و لاتکن کصاحب الحوت اذ نادی و هو مکظوم. (قرآن 48/68) ، خدای را بخواند و او مکظوم ومغموم بود و اندوه رسیده. (تفسیرابوالفتوح ص 382).
- رجل مکظوم، مرد نیک اندوهمند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
- غیظ مکظوم، خشم فروخورده. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
بزرگ کوهان گردیدن ناقه. (منتهی الارب) (آنندراج). بزرگ کوهان گردیدن ماده شتر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ بَ طَ)
کومه. گاییدن زن را. (منتهی الارب) (آنندراج) : کام الرجل امرأته کوماً و کومه، گایید آن مرد زن خود را، برجستن نریان برمادیان. (ناظم الاطباء). برجستن اسب نر بر مادیان. (منتهی الارب). گشنی کردن اسب. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
کس زن، یا عام است. (از منتهی الارب). کس زن. (آنندراج). کس زن یا هر حیوانی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
گیاهی باشد خوشبوی که آن را اذخر گویند، (برهان)، گیاهی است خوشبوی بعضی اذخر را دانسته اند، (آنندراج)، نام گیاهی است خوشبوی، (فرهنگ جهانگیری)، گیاه اذخر، (ناظم الاطباء)، اذخر، گورگیاه، (فرهنگ فارسی معین)، سروری گفته که در تاج الاسامی به معنی اذخر آمده، (آنندراج) :
من از خط تو نخواهم بخط شد ار به مثل
برآید ازبر گلبرگ کامگار تو کوم،
سوزنی (از فرهنگ جهانگیری)،
اذخر، گیاهی است خوشبو که آن را کوم خوانند، (منتهی الارب)، آن سبزه که بر کنار حوض و رود روید، (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 345)، سبزه ای که از کنار آب و حوض خیزد، (فرهنگ اسدی نخجوانی)، سبزه ای که کنار حوض و رود روید، (فرهنگ فارسی معین) :
آن حوض و آب روشن و آن کوم گرد او
روشن کند دلت چو ببینی هرآینه،
بهرامی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 345)،
، گیاهی است که در زمین شیار کرده پیدا شود و بیخ و ریشه آن همچو نی باشد، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، آن گیاه خشک بود که در شدکار یابند که بنش چون بن نی باشد، (حاشیۀ ’س’ لغت فرس اسدی چ اقبال ص 345)، گیاهی است خشک که در شخم زدن زمین یابندو بنۀ آن چون درخت نی بود، (حاشیۀ برهان چ معین)، رجوع به کومک شود
پسرطیمی، ابن طیمی، (ترجمه دیاتسارون ص 234)
لغت نامه دهخدا
گلۀ شتران، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، گله ای از شتر، ج، اکوام، (از اقرب الموارد)، جمع واژۀ اکوم، کوماء، (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ هََ)
فروخوردن خشم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، نگاهداری کردن خشم خود و روی برنگردانیدن و خشم نکردن. کظوم.
- کظم غیظ، فروخوردن خشم. (یادداشت مؤلف) :
کظم غیظ این است آن را قی مکن
تا بیابی در جزا شیرین سخن.
مولوی.
- کظم غیظ کردن، فروخوردن و فرونشاندن خشم. (یادداشت مؤلف).
- کظم کردن، فرونشاندن خشم. (یادداشت مؤلف).
، قفل کردن در، برآوردن و بند کردن جوی، بند کردن روزن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پرکردن مشک و بستن در آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). منه کظم القریه، باز ایستادن شتر از نشخوار و نشخوار نکردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، ساکت شدن و خاموش گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از لسان العرب). و در این معنی است: کظم کظوماً بصیغۀ مجهول
لغت نامه دهخدا
(کَ / کَ ظَ)
گلو. حلق. جای برآمدن نفس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، اکظام. منه اخذوا بکظمهم، یعنی گرفته شده راه نفس ایشان
لغت نامه دهخدا
(کُظْ ظَ)
جمع واژۀ کاظم. (منتهی الارب). رجوع به کاظم شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
سخت گردیدن گوشت کسی و افزون شدن و آگنده گردیدن آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). منه کظا لحمه کظواً
لغت نامه دهخدا
(عُ ظَ)
ذات العظوم، جایگاهی است در شعر حصین بن حمام. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
جمع واژۀ کلم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جراحتها. (غیاث). خستگیها. جراحتها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلم شود
لغت نامه دهخدا
(رَ مَ سَ)
پر فربه گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
جمع واژۀ کدم. (اقرب الموارد). رجوع به کدم شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
جمع واژۀ کرم. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درختان انگور. (غیاث اللغات) :
میل جان در حکمت است و در علوم
میل تن در باغ و راغ و در کروم.
مولوی.
چه رها کن رو به ایوان و کروم
کم ستیز اینجابدان کاللّج ّ شوم.
مولوی.
دیگر کرمی و باغی که چهارساله بود که میانۀ آن را نشانده باشند آن را بر کروم جدیده و حدیثه نویسند. (تاریخ قم ص 107) ، حق ریشه. آنچه زارع و باغبان راست از درختان یا تاک رز که کشته باشد. و این جز ازسهم اوست از حاصل
لغت نامه دهخدا
(کَ)
شتر مادۀ همه دندان فروریخته از پیری. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب). شترماده ای که در دهانش دندان نمانده باشد از پیری. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
سربند هرچیزی و هرآنچه چیزی را مسدود کند و شکافی را پر نماید، استواری و پایداری و قرار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). منه اخذ بکظام الامر، ای بالثقه
لغت نامه دهخدا
(رَ)
پشت دادن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، برگشتن و برگردیدن به همان جایی که آمده بود از آنجا، به انجام نرسانیدن مراد و مقصود خود را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
درگذرنده در کارها. (ناظم الاطباء). درگذرنده در امور. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شتابکار و جلد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کعم. (از منتهی الارب) (از تاج العروس). رجوع به کعم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کوم
تصویر کوم
گله شتر، تپه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کظم
تصویر کظم
خودداری از خشم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کظام
تصویر کظام
بند بست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کدوم
تصویر کدوم
گزنده نیشدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسوم
تصویر کسوم
برنده کسی که در کار برندگی دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتوم
تصویر کتوم
راز نگهدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کظم
تصویر کظم
((کَ ظْ))
فرو خوردن خشم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوم
تصویر کوم
گریبان
فرهنگ فارسی معین
نام چشمه ای است در قسمت جنوب شرقی کوه دماوند، طویله
فرهنگ گویش مازندرانی
کام، پوشش پشت بام
فرهنگ گویش مازندرانی